دسته بندی مطالب

معرفی زندگینامه داستانی شهید محمدجواد تندگویان به مناسبت هفته دولت

پرنده ای که با قفس پرواز کرد
پرنده ای که با قفس پرواز کرد

«پرنده ای که با قفس پرواز کرد» نامی شایسته برای کتاب زندگینامه داستانی شهید محمدجواد تندگویان است. این کتاب که به اهتمام و قلم آقای احمد عربلو نگاشته شده را ناشر برگزیده دفاع مقدس – نشر شاهد – در قطع پالتویی منتشر نموده که اکنون به چاپ دوم نیز رسیده است.
پرنده ای که با قفس پرواز کرد را می توان به نوعی آموزش زندگینامه نویسی هم دانست چرا که نویسنده در آن خلاف دیگر زندگینامه ها – که به صورتی یکدست از کودکی به جوانی و بعد دیگر مسائل می رسند – عمل نکرده و زندگینامه شهید تندگویان را به گونه ای متفاوت و ظریف درلابه لای داستان چگونه نوشته شدن آن از طریق نویسنده بیان می دارد. فصل بندی این کتاب به صورت روزهای هفته آمده است و در آن نویسنده پسری جوان است که در مسابقات ادبی که در سطح منطقه برگزار شده شرکت کرده و برای نوشتن زندگینامه شهید محدجواد تندگویان، وزیر نفت سابق جمهوری اسلامی را انتخاب کرده است. فصل آغازین یا شنبه دغدغه های این پسر را برای جمع آوری اطلاعات نشان می دهد. یکشنبه در به در پی اطلاعات به کتابخانه ها سر می کشد و متوجه می شود همان روز پدر شهید تندگویان فوت کرده و از این مسئله بسیار متأثر می شود و می گوید: «محمدجواد در بیست و ششم خرداد ۱۳۲۹ در روزی بارانی در یکی از محله های خانی آباد تهران به دنیا آمد و حالا پدرش که آن همه او را دوست داشت در کنارش آرام گرفته است. نویسنده از پدرش که به خاطر کار زیاد نمی تواند به او در این راه کمک برساند بسیار ناراحت است و این مسئله را چندین بار قید می کند. در فصل دوشنبه رفته رفته با کودکی و نوجوانی ایشان بیشتر آشنا می شویم. از زبان مادرش می شنویم که او جثه ضعیفی داشته و بسیار مهربان بوده و جایی دیگر می خوانیم وقتی که جواد فقط ۱۰ سال داشته بسیاری از دعاها و سوره های قرآنی و مطالب نهج البلاغه را از طریق پدر و پدربزرگش یاد گرفته و از حفظ بوده است. او که در خانواده ای فقیر زندگی می کرد دوران دبستان و دبیرستان را با معدل بالا قبول شد و از راه تدریس خصوصی زبان انگلیسی و عربی و ریاضی، زندگی اش را تأمین می کرد.
نویسنده با ناامیدی از کمک پدر به سراغ اینترنت می رود تا شاید بتوان از آن طریق مطالب به درد بخوری گیر آورد و در فضای گفت وگوی اینترنتی (چت) با تعجب به کسی برمی خورد که می تواند در این مورد به او کمک کند و پسر از این به بعد اطلاعات زیادی را از همین راه به دست می آورد و در نهایت متوجه می شود این دوست ناآشنا پدرش بوده. در روز سه شنبه نویسنده جوان به موضوع تحقیق اش بسیار علاقه مند شده و با آوردن قسمت هایی از دوران دانشجویی و جوانی محمدجواد مخاطب را نیز به خواندن و ادامه دادن کتاب ترغیب می کند. او که پس از کنکور در سه دانشگاه شیراز، تهران و دانشکده نفت آبادان قبول شده بود پس از کلی تلاش توانست تا مادرش را راضی کند که دوری او را تحمل نموده تا او بتواند به دانشکده نفت آبادان برود و وارد انجمن اسلامی آن بشود که در آن زمان رژیم شاه بشدت آنجا را تحت نظر داشت.
چهارشنبه صبح وقتی احمد عربلو بیدار می شود می بیند پدرش پاکتی حاوی خاطراتی از زبان دوستان شهید تندگویان برایش گذاشته، آنها را می خواند و در کتاب از گفته آقای علی اصغر لوح که از دانشجویان دانشکده نفت و همدوره محمدجواد بوده و با هم در انجمن اسلامی فعالیت داشته اند و همین طور دوست دیگرش مهندس بهروز بوشهری که هنگام اسارت محمدجواد – قبل از انقلاب توسط ساواک – در کنار او و همراهش بوده مطالب جالب و خواندنی ای می آورد.
نویسنده که پسری با پشتکار است به کتابخانه وزارت نفت می رود و از آنجا نیز اطلاعات مفیدی کسب می کند: «در آن زمان – یعنی حدود سال ۱۳۵۰ – اوج سال های ظلم و ستم حکومت شاه بود. روحانیون بر فراز منبرها و مساجد بر ضد حکومت فساد سخن می گفتند. در دانشکده نفت آبادان هم غوغایی شده بود. دانشجویان، به رهبری محمدجواد تندگویان دست به اعتصاب زده بودند. او چهار ماه پس از ازدواجش به همراه چندی از دوستان دستگیر و به یک سال زندان محکوم شد.
در این قسمت به صورت متوالی از زبان همسر، مادر و خواهر محمدجواد از اوضاع او در زندان باخبر می شویم.» خواهر شهید درباره روزهای اسارت برادرش چنین نوشته است: «.‎/.در شکنجه، چندین مرتبه پیشانی و نقاط حساس بدن محمدجواد را شوک داده بودند. با مته برقی، پایش را سوراخ کرده بودند. یکی از علامت هایی که بعدها باعث شناسایی بدن مطهرش شد، همین آثار بود.‎/‎/ بعد از گذشت هفت ماه، وقتی به همراه مادرم برای ملاقات او رفتیم، او را به گونه ای دیدیم که بیشتر شبیه اسکلت بود، رنگ پریده، صورت استخوانی و لاغر. او دائم دست هایش را از نگاه مادر پنهان می کرد تا او جای ناخن های کشیده شده اش را نبیند.» بالاخره به پنجشنبه و جمعه ای می رسیم که گویی تمام کتاب برای رسیدن به این قسمت آمده بود. در این فصل دو روز با هم ادغام شده و نشان می دهد جمعه برای نویسنده نه روز تعطیلی بلکه روز حساس و پرکاری محسوب می شده است. روز پنجشنبه در کلاس درس قسمتی از خاطرات پورنجاتی را که با محمدجواد در یک زندان – زندان قصر – بسر می برد را برای همه بچه ها می خواند: «روزهای بسیاری در تابستان سال ،۱۳۵۳ روزه دار بود، آن سال ها روزه گرفتن در زندان کار آسانی نبود زیرا مأموران زندان به زندانیان اجازه نمی دادند برای خوردن سحری بیدار شوند. تقریباً تمام وقت محمدجواد با برنامه های مفید پر بود. مطالعه کتاب، قرائت قرآن و نهج البلاغه، آموزش زبان به سایرین و.‎/.» شهید تندگویان در همین زندان بود که متوجه شد پسرش – اولین فرزند – به دنیا آمده. او پس از آزادی به سربازی رفت و سپس در شرکت بوتان کاری پیدا کرد. وی در همین سال ها مدیریت صنعتی را نیز در دانشگاه مدیریت عالی خواند. پس از گذشت حدود ۱۱ ماه از پیروزی انقلاب اسلامی، وزارت نفت با بررسی پرونده های گذشته و با شناختی که از محمدجواد تندگویان ۳۰ ساله داشت، وی را به کار در وزارت نفت دعوت کرد. پس می توانید متن کامل معرفی محمدجواد را که از جانب شهید رجایی نخست وزیر وقت به مجلس شورای ملی ایران نگاشته شده بود بخوانید.
از اینجای داستان با زندگینامه ای یکدست و متداول مواجه می شویم که در آن از چگونگی به اسارت درآمدن، دوران زندان و شهید شدن ایشان سخن رفته است. در آن روزهای جنگ رفتن به مناطق جنگی بسیار سخت بود ولی محمدجواد برای سر زدن به مراکز نفت خیز و روحیه دادن به نیروهای صنعت نفت که بسیار تلاش می کردند سه بار به آنجا رفت. در آخرین سفر وقتی برای خداحافظی نزد مادرش رفته بود با لبخند به وی گفته بود: «آماده شهید شدن هستم. شما هم آماده باشید.» محمدجواد چند ساعت بعد از حرکت، در همان روز به اسارت نیروهای دشمن بعثی درآمد که ماجرای اسیر شدن او را از زبان اسماعیل ابوفاضلی یکی از کارمندان وزارت نفت که آن روز با ایشان بود اما جان سالم به در برد و از لابه لای خاطرات یکی از اسرای عراقی می خوانیم: «آنها از جاده شیخ بدیر آبادان منحرف شده و ندانسته به موضع گردان یک همین تیپ نزدیک شدند. افراد – عراقی ها – با دیدن آن دو اتومبیل به طرف آنها تیراندازی و متوقف شان کرده بود.‎/.» از روزهای سخت و پرمشقت زندان های بعثی آقای سیدمحسن یحیوی سخنانی می گوید که اندوهی عظیم به دل انسان می نشاند. «جواد جزو زندانیان بعثاوی عراق بود. این افراد ممنوع الملاقات بودند و غیر از دو نگهبان مخصوص کسی اجازه باز کردن در سلول یا تماس با آنها را نداشت.» «بعد از شکست محاصره آبادان، عراقی ها بشدت عصبانی بودند و این موجب شد که ما را آزار بیشتری دهند.» «او همیشه قرآن تلاوت می کرد و زمان شکنجه می گفت: «من محمدجواد تندگویان هستم. خودم این راه را انتخاب کرده ام و تا آخر می ایستم.» یازده سال گذشت. نیروهای دلاور ایرانی دشمن متجاوز را از خاک مقدس ایران بیرون رانده بودند. بعثی ها اعلام کردند محمدجواد در غربت و تنهایی جان سپرده است. هیأتی از سوی جمهوری اسلامی ایران به همراه پدر ایشان برای شناسایی رفتند. عراقی ها ایشان را به گورستانی قدیمی و ساکت بردند و از دل خاک اسکلتی بیرون آوردند و ادعا کردند که تن محمدجواد است. پزشکان با تحقیق و بررسی متوجه شدند آن اسکلت متعلق به محمدجواد نیست. اما فردای همان روز کنار همان قبر سرانجام تابوت از دل خاک خارج شد. در آن باز شد و پیکر پاک محمدجواد نمایان گشت. او آرام در تابوت خوابیده بود و آشکارا لبخندی بر لب داشت. پیکر پاک ایشان پس از طواف در کربلا و سامرا و کاظمین در میان اندوه فراوان اطرافیان و خانواده اش، به میهن اسلامی بازگشت و در بهشت زهرا و در کنار مزار شهید رجایی آرام گرفت.
شنبه: احمد عربلو نویسنده جوان این کتاب شب قبل خواب محمدجواد تندگویان را دیده که این جمله را ذکر کرده: این راهی بود که خودم آن را آگاهانه انتخاب کردم. بعد برایش دست تکان داد و رفت. هرچه می رفت بزرگ تر می شد. آن قدر که به اندازه تمام آسمان شد.‎/‎/

زینب بردبار
منبع : روزنامه ایران

فراخوان بیست و دومین دورۀ جشنواره قلم زرین

۲ اسفند ۱۴۰۲
  فراخوان بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین انجمن قلم ایران خرسند است آغاز به کار بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین...

دبیر جشنواره “قلم زرین” معرفی شد

۹ بهمن ۱۴۰۲
  دبیر بیست و دومین دورۀ جشنواره قلم زرین معرفی شد. با تصویب هیأت مدیره انجمن قلم ایران ، «جواد کامور بخشایش» دبیر بیست...

بیانیه انجمن قلم ایران در محکومیت حادثه تروریستی کرمان

۱۷ دی ۱۴۰۲
————– 🔻 بیانیه انجمن قلم ایران در محکومیت حادثه تروریستی کرمان ————- به نام منتقم خون شهیدان «جنایتکاران سنگدل از هم اکنون آماج قطعی...

فراخوان سومین جشنواره ادبی فلسطین

۸ آذر ۱۴۰۲
  بسم الله الرحمن الرحیم —————- فراخوان سومین جشنواره ادبی فلسطین —————- مقام معظم رهبری: ما یقین داریم با ادامۀ مبارزات مردم مسلمان فلسطین...

بیانیه انجمن قلم ایران در حمایت از عملیات «طوفان الاقصی»

۱۷ مهر ۱۴۰۲
  بسم الله قاصم الجبارین «ما یقین داریم با ادامه‌ی مبارزات مردم مسلمان فلسطین و حمایت جهان اسلام، فلسطین به فضل الهی آزاد می‌شود...

جلسه مجمع عمومی سالیانه ۱۴۰۲

۱۳ مهر ۱۴۰۲
باسلام؛ به اطلاع می‌رساند: مجمع عمومی عادی(سالیانه) انجمن قلم ایران روز یکشنبه مورخ  ۲۳/۰۷/۱۴۰۲  از ساعت ۱۵ الی ۱۷ در محل سالن انجمن قلم...

اسامی برگزیدگان بیست و یکمین جایزه قلم زرین معرفی شدند

۲۰ تیر ۱۴۰۲
  اسامی برگزیدگان و شایسته تقدیر بیست و یکمین جایزه قلم زرین معرفی شدند: بخش نقد و پژوهش ادبی: شایسته تقدیر: گونه شناسی نثر...

بیانیه دبیر بیست یکمین جشنواره قلم زرین

۲۰ تیر ۱۴۰۲
  «به نام خداوند لوح و قلم» ن و القلم و مایسطرون سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند سوره مبارک قلم آیه نخست بیانیه...