«برگ ها»؛ سروده ای با رنگ پاییزی از سیداحمدمیرزاده

” برگ‌ها “

سبزها از چه زرد و سرخ شدند؟
شاید آتش به باغ افتاده
برگ‌ها از درخت می‌افتند
مرگ، از راه می‌رسد ساده

می‌وزد باد ِ سرد و می‌پیچد
خش خش ِ خُشک ِ برگ‌ها در گوش
برگ‌ها از درخت می‌افتند
ناامید و خمیده و خاموش

برگها از چه قصّه می‌گویند؟
آرزوهای بر زمین خورده
روز‌هایی که خاطرات شده
عشق‌هایی که زود پژمرده

رقص ِ مرگ است این‌که می‌بینی
امشب آهنگ ِ باد، غمگین است
– فرصت ِ ما تمام شد رفتیم
آخرین حرف ِ برگ‌ها این است

آه ! از حسّ ِ مرگ می‌ترسند
آه ! بعضی چه سخت می‌افتند
می‌وزد باد ِ سرد ِ پاییزی
برگها از درخت می‌افتند…

سید احمد میرزاده /۱۱ آبان۹۶