آیین رونمایی رمان “خلوت مدیر”
انتشارات به نشر
روز چهارشنبه ۱۰ مرداد
ساعت ۱۷ الی ۱۹
نشانی محل مراسم:
خیابان انقلاب- روبروی درب اصلی دانشگاه تهران
طبقه فوقانی فروشگاه انتشارات به نشر
بریده ای از متن:
خلوت مدیر
علی اکبر والایی
از کارگزینی بیرون که آمدم ، به این فکر کردم که دیگر کار تمام است . برگه ابلاغ در دست ، پلهها را دو تا یکی کردم و رفتم طبقه سوم پی امضای رئیس . میان راهرو یک نظر به سر در اتاقها انداختم . تابلوی دفتر معاون آموزش را رد کردم و داخل دفتر رئیس شدم. نگاهم به دو چشم افسانهای افتاد که از لحظاتی پیش ، زل زده بود به من . خانم جوان باریکهای بود . نشسته بود پشت میز و موهای فر بلوندش را افشان کرده بود روی شانهها و تا کمر رهایش کرده بود . طراوت رنگ موها چشم را خیره میکرد . انگار تازه از زیر سشوار آرایشگاه بیرون آمده باشد و یکراست آمده باشد محل کارش ، برای دلبری از رئیس و یا اینکه نشاندن داغ حسرت بر دل زیردستان رئیس و ارباب رجوع جماعت فرهنگ . برگه را از دستم گرفت . نگاهی به آن انداخت و از جا بلند شد و با صدای ظریفی گفت: لطفا یه لحظه تشریف داشته باشین آقای مهران !
سر تکان دادم و منتظر ایستادم . از پشت میزش بیرون آمد . لحظهای با حرکت ظریف نوک انگشتان، لبههای کت و دامنش را بر تن صاف کرد و سپس طناز و آرام راه افتاد به سمت اتاق رئیس . تق تق صدای کفشهای پاشنه بلندش، آونگ انتظار ثانیهها شد در ذهنم . نگاهم را در فضای خالی اتاق گرداندم. محیط کوچکی بود. میز منشی، گلدان بزرگ جنب درب ورودی و تعداد پنج صندلی نشیمن چرمی، همه آن چیزی بود که اثاثیه اتاق را تشکیل می داد. اما فضای اتاق اصلی رئیس را دیوار کاذبی از مقابل چشمان پنهان ساخته بود و در چوبی خوش تراشی که براق و شرابی رنگ بود و ذهن را به تجسمی از تجمل و خیال به آن سوی در راه میبرد . زن چیزی نگذشت که از اتاق بیرون آمد و با لبخندی بر لب گفت : بفرمایید آقای مهران ! آقای فخرایی منتظرتون هستند.
از این جمله آخر تعجب کردم . سر تکان دادم و راه افتادم . زن آمد به سمت میزش و من از کنارش گذشتم و دستگیره طلایی رنگ در را که حالا نیمه باز بود ، در دست گرفتم . در آن سوی فضای بزرگ اتاق ، رئیس فرهنگ با دیدن من ، از پشت میزش بلند شد . سیگار روشنش را در زیر سیگاری خاموش کرد و با دست اشاره کرد که بنشینم . برگه ابلاغ را گذاشتم روی میزش . در کنار برگههای دیگر ، نگاهم افتاد به دو نسخه از مجلههای دختران و پسران ، با تصویر تمام رخ دختر شایسته سال که به روی میزش رها شده بودند . تصویر دختری زیبا، روی جلد دو شماره از مجله . دختر موهای افشانی داشت و چهره خندانش ، ردیف دندانهای چون صدف سفیدش را آشکار ساخته بود . نشستم روی مبل راحتی کنار میز رئیس . ذهنم برگشت به آن سوی اتاق ، به خانم منشی . با وجود این رئیس و این مجلهها ، حالا طنازی آن خانم با آن موهای بلوند افشانش در نظرم معنا شده بود . معلوم است که خانم با چنین روحیهای از رئیس خود آشنایی دارد و لابد رقابتی در کار است .
بازنشر رمان “خلوت مدیر”
انتشارات به نشر
محل عرضه کتاب در تهران:
خیابان انقلاب، روبروی درب اصلی دانشگاه تهران
فراخوان بیست و دومین دورۀ جشنواره قلم زرین
۲ اسفند ۱۴۰۲فراخوان بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین انجمن قلم ایران خرسند است آغاز به کار بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین...
دبیر جشنواره “قلم زرین” معرفی شد
۹ بهمن ۱۴۰۲دبیر بیست و دومین دورۀ جشنواره قلم زرین معرفی شد. با تصویب هیأت مدیره انجمن قلم ایران ، «جواد کامور بخشایش» دبیر بیست...
بیانیه انجمن قلم ایران در محکومیت حادثه تروریستی کرمان
۱۷ دی ۱۴۰۲————– 🔻 بیانیه انجمن قلم ایران در محکومیت حادثه تروریستی کرمان ————- به نام منتقم خون شهیدان «جنایتکاران سنگدل از هم اکنون آماج قطعی...
فراخوان سومین جشنواره ادبی فلسطین
۸ آذر ۱۴۰۲بسم الله الرحمن الرحیم —————- فراخوان سومین جشنواره ادبی فلسطین —————- مقام معظم رهبری: ما یقین داریم با ادامۀ مبارزات مردم مسلمان فلسطین...
بیانیه انجمن قلم ایران در حمایت از عملیات «طوفان الاقصی»
۱۷ مهر ۱۴۰۲بسم الله قاصم الجبارین «ما یقین داریم با ادامهی مبارزات مردم مسلمان فلسطین و حمایت جهان اسلام، فلسطین به فضل الهی آزاد میشود...
جلسه مجمع عمومی سالیانه ۱۴۰۲
۱۳ مهر ۱۴۰۲باسلام؛ به اطلاع میرساند: مجمع عمومی عادی(سالیانه) انجمن قلم ایران روز یکشنبه مورخ ۲۳/۰۷/۱۴۰۲ از ساعت ۱۵ الی ۱۷ در محل سالن انجمن قلم...
اسامی برگزیدگان بیست و یکمین جایزه قلم زرین معرفی شدند
۲۰ تیر ۱۴۰۲اسامی برگزیدگان و شایسته تقدیر بیست و یکمین جایزه قلم زرین معرفی شدند: بخش نقد و پژوهش ادبی: شایسته تقدیر: گونه شناسی نثر...
بیانیه دبیر بیست یکمین جشنواره قلم زرین
۲۰ تیر ۱۴۰۲«به نام خداوند لوح و قلم» ن و القلم و مایسطرون سوگند به قلم و آنچه مینویسند سوره مبارک قلم آیه نخست بیانیه...