به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، زندهیاد حمید سبزواری چهره ماندگار شعر و ادبیات ایران است. بسیاری از سرودهای انقلاب از شعرهای او ساخته شده، مثل سرود معروف «خمینی ای امام» که از خاطر کسی پاک نمیشود.
سبزواری به فکر چاپ آثارش نبوده اما وقتی آیت الله خامنهای از او میپرسد که چرا شعرهایش را چاپ نمیکند، به شوخی میگوید: «منتظر مقدمه شما هستم». اینگونه بود که کتاب «سرود درد» با مقدمه ایشان به چاپ رسید.
در سال ۹۳، همزمان با روز شعر و ادب فارسی میهمان منزلش بودیم. او از خاطراتش میگفت، از اینکه چطور در خفقان دوره پهلوی به گروه یاران امام(ره) پیوست: انقلاب یکی از بزرگترین حرکتها در طول تاریخ بود که البته با خواست خدا به پیروزی رسید. خدا خواست آمریکا و اسرائیل که قصد استعمار ایران را داشتند، با این انقلاب سیلی بخورند. با این انقلاب ملت سربلند شد و دشمنان هم به مقصد خود نرسیدند.
هرچه به انقلاب نزدیک میشدیم، آگاهی مردم بیشتر میشد و هر کدام تلاش میکردند تا به نوبه خود کاری برای انقلاب انجام دهند. بازاریها میخواستند با توانایی و استطاعت مالیای که داشتند، کاری برای انقلاب کنند، روحانیون با سخنرانیهایی که میکردند و شاعران هم با شعرهایشان. به همین خاطر میگویم که این انقلاب ثمره تلاش همه مردم بود. سیلی اصلی را مردم با وحدت خود به دشمنان زدند. امیدوارم که قدردان این خونهایی باشیم که برای انقلاب ریخته شد.
من هم در آن ایام، چه در زمانی که در سبزوار بودیم و چه زمانی که به تهران آمدیم، حال و هوای مردم را میدیدم و شبها همان احساسات را در شعر میآوردم. در ابتدا برخی از شاعران که روشنفکر بودند، به ما طعنه میزدند، اما ما در جواب آنها چیزی نمیگفتیم. این اشعار را خدا بر زبان هر کدام از ما شاعران جاری میشد، شعرهایی مثل «ای بانگ آزادی است»، «برخیزید ای شهیدان راه خدا» و … .
شوش نوروز سال ۱۳۶۱ در کنار رزمندگان اسلام
سبزواری خانهاش را پیش از انقلاب به انجمنی برای شاعران انقلابی تبدیل کرد. شاعرانی چون اوستا، قدسی مشهدی، سپیده کاشانی و … از جمله شاعرانی بودند که در ابتدا در محافل شعری شرکت میکردند. بعدها شاعران دیگری چون علی معلم نیز به این جمع پیوستند. حسین شمسایی، از دوستان نزدیک زندهیاد سبزواری و از جمله شاعرانی بود که در این جلسات حضور داشت. او در اینباره میگوید: خاطرم هست که فشار و اوضاع سیاسی و امنیتی در آن زمان به گونهای بود که به راحتی نمیتوانستیم کار فرهنگی انجام دهیم. استاد هم از این قضیه مستثنی نبودند. ایشان اشعاری را که قابل پخش نبود، در برخی از نقاط این خانه مانند جامهدان، پنهان میکردند تا بعد اشعار را در میان همان گروهی که داشتند، بخوانند. مثلاً خاطرم هست، قصیده محکمی درباره جشنهای ۲۵۰۰ ساله با این مطلع سروده بودند:
ای ساز کرده قصه زال زر
از دست داده دانش و کر و فرّ
از دخمه برون به در آورده
دندان گیو و جمجمه نوذر
میبینمت به معرکه چون ضحاک
آنک نوای کاوه آهنگر
مردم ز بند رسته و بربسته
دست تو و قبیله تو یکسر …
این را حدود سالهای ۴۵ سروده بودند، یعنی ۱۵ سال قبل از انقلاب، اما محتوای این اشعار به صورتی بوده که نمیتوانستند آن را در میان غیر از شاعرانی که خود انقلابی بودند، بخوانند.
فیلم زیر روایت پیر آرمانگرای شعر انقلاب است از چگونگی سرودن سرودهای انقلابی و انتشار آن در میان مردم:
در ادامه میتوانید تصاویری کمتر دیده شده از او را ببینید: