اشاره: سال گذشته محفلی با عنوان «تطهیر پهلوی» توسط مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد. در این نشست عنوان مذکور بیشتر در جریان تاریخ نگاری و کتب سیاسی بررسی شد. قرار بود تا این موضوع در زمینه ادبیات داستانی و هنر نیز نقد و بررسی شود اما میسر نشد.
این مساله در ماه گذشته توسط استاد رضا اسماعیلی عضو هیئت مدیره انجمن قلم ایران در نشست خبری جشنواره چلچراغ عنوان شد. بعد از آن رسانه انقلاب تصمیم گرفت تا «تطهیر پهلوی در ادبیات داستانی و شعر» را با توجه به اهمیت ویژه آن از لحاظ سیاسی و جریان شناسی فرهنگی با حضور ایشان و جناب آقای استاد احمد شاکری پژوهشگر داستان تبیین کند.
این نشست در محفلسرای انس واقع در عصر روزهای آخر دی ماه برگزار شد که ماحصل این نشست در دو قسمت برای خوانندگان محترم رسانه انقلاب منتشر میشود.
خیر مقدم عرض میکنم خدمت آقای اسماعیلی و همچنین استاد شاکری. موضوع بحث از آنجا به ذهنم رسید که استاد اسماعیلی در نشست خبری برگزاری جشنواره چلچراغ، به جریانی که قصد تطهیر دوران پهلوی را دارد اشاره کردند.
جناب استاد اسماعیلی چرا در فضای ادب و هنر بطور اخص این اتفاق میافتد؟ آیا بعلت آن است که مخاطبان معمولاً از نخبگان هستند و از طرفی هم با داستانها و رمانهای ساده با عموم مردم رابطه برقرار میکنند؟ چرا این جریان را در کتب تاریخی دنبال نمیکنند؟
بسم الله الرحمن الرحیم
تشکر میکنم از شما که این فرصت را فراهم کردید که درباره ادبیات و فرهنگ انقلاب در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب نشستی داشته باشیم.
اینکه چرا کسانی که میخواهند تاریخ انقلاب را تحریف کنند و به دنبال تطهیر نظام ستمشاهی هستند از ادبیات و هنر استفاده میکنند، یکی از دلایلش جاذبه و مقبولیت ادبیات و هنر است. یعنی آن نفوذ مردمی شاعران و نویسندگان و ادیبان و دایره تأثیرگذاری آنها، باعث میشود کسانی که به دنبال مقابله با انقلاب اسلامی هستند از این روزنه وارد شوند. چون میخواهند در افکار عمومی تأثیر بگذارند و ذهن مردم را تغییر دهند. داستان و رمان و شعر و ادبیات کارآمدترین ابزار برای این منظور است. چراکه به هر صورت ادبیات و هنر جاذبههایی را دارد و بر عاطفه، تخیل و تصویرگری ارتباط دارد. با تحریک عواطف و خیالات مردم راحتتر میتوان به هدف رسید. الآن چهل سال از انقلاب گذشته و دشمنان انقلاب از راههای مختلف به دنبال مقابله با آن بودهاند. از کودتا و راههای نظامی گرفته تا تطمیع و تهدید و … .
از آنجا که این انقلاب، یک انقلاب مردمی است و خود مردم پای آن ایستادهاند تمام این شیوهها و راهها به بنبست رسید. همانگونه که رهبری هم در صحبتهای اخیرشان اشاره کردند این انقلاب از بین مردم متولد شده است و مردم بر آن مهر تأیید زدهاند. امروز هم بهترین راهی که دشمن میتواند با انقلاب مقابله کند این است که ذهن مردم را تغییر دهد و نوعی استحاله فرهنگی بوجود بیاورد؛ یا به تعبیر مقام معظم رهبری، شبیخون فرهنگی. اگر مردم آن ارادت و تعلق خاطری که به انقلاب و باورهای دینی و فرهنگ ملی دارند را کنار بگذارند و مردم دچار انفعال و بیتفاوتی شوند، طبیعتاً دشمن میتواند به راحتی از طریق راههای نظامی به اهداف خود برسد. لذا میبینیم دشمن به جنگ نرم متوسل شده است. ما هم براین شدیم که بعد از گذشت ۴۰ سال، روی این نقطه دست بگذاریم و برای صیانت از انقلاب، تاریخ انقلاب را مورد واکاوی و کالبدشکافی قرار دهیم. فراز و نشیبهای انقلاب اسلامی در ادبیاتمان بصورت بایسته و شایسته بیان شود و به تولید آثار فاخر ادبی بپردازیم. در نهایت یک دورخیزی کنیم برای یک بسیج ادبی و فرهنگی تا بتوانیم با خلق آثار فاخر ادبی، آرمانها و ارزشهای انقلاب را تبیین کنیم. به نظرم امروز مهمترین و بهترین کار برای حفظ انقلاب، مقابله با دشمن در جنگ نرم است. الحمدلله این حرکتی هم که “انجمن قلم” آغازگر آن بود و بعد هم حوزه هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای آن ستادهایی را تشکیل داد، میتواند حرکتی تأثیرگذار برای عقب راندن معاندان در این جنگ نرم باشد.
استاد شاکری؛ پیرامون پژوهشهایی که درباره تطهیر شاهنشاهی در ادبیات داستانی انجام دادید بفرمایید و اینکه ویژگیهای کلی این جریان چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
از شما و دوستانتان در مجموعه “رسانه انقلاب” تشکر میکنم. خدمت استاد اسماعیلی هم که از شاعران متعهد و انقلابی هستند عرض سلام دارم.
خوب این مطلبی که شما درباره تطهیر پهلوی در ادبیات گفتید، هم در بخش شعر قابل پژوهش است و هم در حوزه ادبیات داستانی. پیش از این هم ظاهراً چیزی شبیه نمایش در حوزه هنری توسط مجمع ناشران برگزار شد با موضوع “تطهیر پهلوی در آثار مکتوب”. جمع قابل توجهی از نویسندگان، ناشران، اهالی نظر و پژوهش گرد هم آمدند و در چند کارگروه به این موضوع پرداختند. تا آنجایی که میدانم این جلسه بر خلاف وعدههای داده شده ادامه پیدا نکرد. بنده برای همان جلسه متنی آماده کرده بودم، که با این پیگیری شما کاملتر شد. حدود ۸-۹ صفحه است که تقدیم میکنم. در اینجا هم گزیدهای از آن را عرض خواهم کرد.
نکته اول این است که به نظرم باید درباره خود این موضوع مقداری صحبت کنیم. نکته مهم در هر پژوهشی این است که ما باید بدانیم در هر موضوعی که شما مطرح میکنید و به حوزه ادبیات ربط پیدا میکند، هر سوالی مبتنی بر یک سری پیشفرضها و اصول موضوعه و پژوهشهای قبلی است. در حقیقت انتخاب سوال و ضرورت طرح و نیز ثمرات آن، همه در انتخاب موضوع و نتیجهگیری و روش پاسخگویی به آن اهمیت دارد. قبل از رسیدن به پاسخ هر موضوعی، آن موضوع باید از موضوعیت خود دفاع کند. در پژوهشها هم میبینید که بخشی از طرحنامههای پژوهشی ناظر بر ضرورت طرح و اهمیت و اصول موضوعه است. البته این نقصانی است که کل مجموعههای پژوهشی ما را در دانشگاهها و… در بر میگیرد. یکی از نتایج این نقصان این است که مشهورات علمی غیرصحیحی را به بار آورده است. بسیاری از پژوهشها _حداقل در حوزه ادبیات داستانی_ مبتنی بر پیشفرضهای غلطی هستند که چون همه آن را تکرار کردهاند تبدیل به یک امر مسلم و غیرقابل خدشه شده است. مثلاً اینکه ادبیات داستانی در ایران از دوران مشروطه شکل گرفت و… . لذا یکی از نکات این است که به پژوهشهای متقدم و متأخر توجه نکردیم. پس در جواب به سوال شما ابتدا باید درباره اصل این موضوع و ضرورت طرح آن بحث شود که در ادامه عرض خواهم کرد.
نکته بعد خود عنوان است؛ یعنی “تطهیر پهلوی در ادبیات”. وقتی ما کلمهای مثل “تطهیر” را به کار میبریم، گویا تطهیر نشاندهنده یک امر پسینی است. یعنی تطهیر ناظر بر این است که شما چیزی دارید که ناپاک و آلوده است و قرار است ادبیات آن امر ناپاک را در یک فرایند ثانوی تطهیر کند. تطهیر یا ناپاکیها را پنهان میکند، یا اساساً آنها را از بین میبرد. پس تطهیر به معنای پاک شدن است و نه پاک بودن. این میتواند بحث ما را وارد یک چالشی کند و آن اینکه آیا اساساً ادبیات _به خصوص ادبیات داستانی_ امری پسینی است و یا امری است که ایجاد میکند؟ آیا ادبیات با پسزمینه تاریخ خوانده و فهم میشود و یا ادبیات خودش معنا ایجاد میکند؟ آیا ادبیات مستقل از روایتهای دیگر موجود است و یا ادبیات همیشه وابسته به تاریخ است که حالا یا آن را تأیید میکند یا ترمیم میکند و یا تکذیب میکند؟ به نظرم ادبیات از نظر ماهیت مستقل از تاریخ خوانده میشود. اصلاً جهان ادبی، جهانی مستقل است. حتی اگر به تاریخ بپردازد. لذا اصطلاح تطهیر، اصطلاح دقیقی نیست؛ بلکه ادبیات مستقل از پسزمینههای تاریخی چیزی را ایجاد میکند. نباید فکر کرد که اگر رمانی به دوران پهلوی پرداخت، منظورش همان پهلوی تاریخی است که حالا دارد آن را نمایش میدهد. رمان حتی اگر به موضوع تاریخی بپردازد، درواقع دارد آن موضوع تاریخی را در جهان داستانی بازتولید و ایجاد میکند. لذا در اینجا دیگر بحث تطهیر مطرح نیست. چون واژه تطهیر، ناظر به یک سری پیشفرضهاست. مثلاً اینکه من تصوری راجع به امری تاریخی دارم و بعد مطلبی را میخوانم و آن تصور اصلاح، ترمیم و یا تکذیب میشود.
نکته سوم این است که مسئلهای که ما میخواهیم بپردازیم ذیل چه عناوینی از مسائل پژوهشی در حوزه ادبیات قرار میگیرد؟ اولاً تطهیر پهلوی در ادبیات داستانی، نشاندهند نوعی قضاوت و ارزیابی ما راجع به موضوعی خاص است. یعنی در این موضوع به دنبال این میگردیم که آن قضاوتی که از نظر ما نادرست است، آیا محقق شده است و یا نه؟ به نظر من اگر بخواهیم مسئله را کلانتر ببینیم (چراکه مسئله تطهیر پهلوی خیلی خرد است. یک سری عناوین کلیتری وجود دارد که اگر بخواهیم این درختواره را بالا برویم مسائل بسیار دیگری باید حل شود تا به این موضوع خرد برسیم) یکی از مسائل، مسئله دشمنشناسی است. به نظرم این موضوع، ذیل مسئله دشمنشناسی در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قابل طرح است. یک پژوهشی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه درحال انجام است. برای اینکه ابعاد این مسئله برایتان معلوم شود این را بگویم که الآن سه دفتر در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه با موضوع دشمنشناسی در ادبیات داستانی دفاع مقدس در حال تولید است. دفتر اول درباره شناختشناسی است.
اینکه دشمن چگونه شناسایی میشود؟ ادبیات چه چیزی را به ما میشناساند؟ خودش چگونه میشناسد؟ فاعل شناسا کیست و… . دفتر دوم روایتشناسی در دشمنشناسی است. دفتر سوم هم جریانشناسی است که یک بحث اثباتی و مؤخر است. یعنی ببینیم این آثاری که تولید شدهاند، بر طبق آن قوانین استخراج شده، دشمن را در دفاع مقدس چگونه نشان دادهاند؟ لذا به نظرم این بحث هم ذیل دشمنشناسی قابل بررسی است. از جمله اصول مبنایی که به نظرم در فهم دشمنشناسی کمک میکند، بحث دوگانه حق و باطل است. یعنی اگر ما قائل به حق و باطل نباشیم، اساساً دشمن معنایی ندارد. این خصوصیت در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ریشه در مفاهیم دینی ما دارد. در دوگانه حق و باطل، دوئیت کاملی برقرار است. یعنی فرض سومی نیست. قرآن کریم میفرماید ((فماذا بعد الحق الا الضلال)) یعنی بعد از حق چیزی به جز باطل نیست. یا حق است و یا باطل.
نکته دیگر هم این است که از خصوصیات این مکتب ادبی این است که حق، نتیجهبخش است ولی باطل ابتر است. ابتر هم یک تعبیر قرآنی است؛ ((ان شانئک هو الابتر)). امیرالمؤمنین(ع) در نامهای به معاویه گفتند این فتانت و زیرکی تو، فتانت بتراء است. خصوصیت دیگرش این است که حق با نظام تکوین تناسب دارد و باطل با نظام تکوین تنافر دارد. این همان است که میگوییم حق مطابق با فطرت و آفرینش است. لذا ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، به تبع جهانبینی ما همواره تلاش دارد تقابلی را بین حق و باطل به نمایش بگذارد. به این معنا که در نظام تکوینی قائل به عدل است، در نظام تشریعی هم که منطبق بر نظام تکوینی است، قائل به این است که نظام خلقت انسان احسن تقویم است و… .
اینها همه معانی هستند که باید از مکتب ادبی سرایت کند و ما به این نتیجه برسیم که جهان و عالم تکوین و تشریع را چگونه میبینیم. بعد با اثبات اصل وجود دشمن و دشمنی به سراغ موضوعات ریزتر برویم. الآن مثلاً ادبیات سیاه دفاع مقدس اساساً میگوید دشمنی وجود ندارد. کسی که دشمن را قبول ندارد، شما نمیتوانی درباره خباثت دشمن با او صحبت کنی. او دشمنی نمیبیند. او اصلاً پهلوی را دشمن نمیداند. پس اصل وجود دشمن و دشمنی مهم است. علاوه بر آن باید اصل دشمنی دشمن با حق، امکان تمایز اینها در جهان واقعی و… باید بررسی شوند. ما میتوانیم دشمن را از دوست جدا کنیم. چون ممکن است کسی بگوید دشمن وجود دارد؛ ولی نمیتوان دوست را از دشمن تمییز داد. بعد از این باید ثابت کنیم ما نسبت به جبهه حق طرفدار هستیم. هم دشمن را میشناسیم، هم میتوانیم حق را از باطل تمایز دهیم و هم اینکه ما در طرف حق هستیم. با طی این مقدمات احتمالاً میتوانیم مسئله را حل کنیم که ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمن را چگونه میشناسد و چگونه میشناساند؟ یکی از مصادیقش میتواند پهلوی باشد. دشمنهای زیادی وجود دارند که اگر قواعد تئوریک این بحث بصورت کلی مشخص نشود، شاید خیلی راه به جایی نبریم. بعد حالا باید این را بررسی کرد که در بحث دشمنشناسی آیا پرداختن به موضوع تطهیر پهلوی اولویت دارد؟
استاد اسماعیلی! به نظر شما مستنداتی در این زمینه وجود دارد که جریانی به دنبال تطهیر پهلوی است؟ آیا در شعر هم چنین رگ و ریشههایی وجود دارد؟
اگر بخواهیم سیر تکوینی این جریان را بررسی کنیم، ما در دهههای اخیر _به خصوص دهه سوم و چهارم انقلاب اسلامی_ شاهد یک سری جریانات مشکوکی در ادبیات هستیم که دست به تولید و خلق آثاری میزنند که میتوان بعنوان ادبیات سیاه و یا منفعل از آنها نام برد. ادبیات سیاه بدین معناست که نویسنده بر اساس این پیشفرض که در ادبیات، حق تقدم با تعهد ادبی است، به نوعی تعهد انسانی و آرمانی و دینی را به حاشیه میرانند. میگویند در ادبیات _و به خصوص در شعر و داستان_ آن چیزی که مهم است و باید در اولویت قرار بگیرد، چه گفتن نیست؛ بلکه چگونه گفتن است. البته بنده هم بعنوان شاعری که در فضای انقلاب اسلامی رشد کرده، بر این باور هستم که ادبیات باید بر اساس مؤلفههای ادبی و هنری شکل بگیرد و مؤلفههای زیباییشناختی مورد توجه قرار بگیرد. یک اثر فاخر ادبی است که میتواند در تکامل انسانی جامعه مؤثر باشد. ولی در عین حال ما بعنوان یک هنرمند مسلمان به این هم باور داریم که آن تعهد و رسالت ادبی، اگر با تعهد دینی و انسانی آمیخته نشود و اینها به موازات هم پیش نروند، حاصل کار بوجود آمدن یک ادبیات منفعل و بیتفاوت است.
مثلاً فرض کنید این جریانی که به آن اشاره کردیم دارد سعی میکند به شاعران و نویسندگان القا کند که شما در ادبیات باید به زیبایی متن توجه داشته باشید. هر موضوعی که میخواهید مورد توجه قرار بدهید از منظر زیباشناسانه مورد توجه قرار بدهید. کاری نداشته باشید این شعر و داستانی که خلق میکنید، آیا در آن یک موضع آرمانی و انسانی و یک پیام انسانی هم وجود دارد و یا خیر؟ صرف اینکه این اثر زیبا هست، خودش ارزش است. این طرز تفکر باعث میشود شاعران و نویسندگان ما به مرور زمان، معناگریز شوند. این باعث شده “چه گفتن” مورد غفلت قرار بگیرد. یعنی شاعر ما به دنبال این نیست که یک موضوع متعالی را در اثر خود بازتاب دهد؛ فقط به دنبال خیالپردازی و زبانآوری و به رخ کشیدن قدرت ادبی خود است. وقتی چنین اتفاقی بیفتد، کسانی که به دنبال استحاله ارزشهای فرهنگی ما هستند میبینند بستر مهیا شده است برای پیش بردن اهدافی که دارند. لذا شاعران و نویسندگان در این شرایط میتوانند هموار کننده راه برای نفوذ فرهنگی دشمن باشند. وقتی دشمن ببیند ما از نظر فرهنگی دچار نوعی رکود شدهایم، گزارههای مورد نظر خود را تقویت میکند. یعنی در گام بعدی مصداقهایی را مطرح میکند و مسائلی مثل ظالمانه بودن نظام پهلوی را زیر سوال میبرد.
این اتفاق در حال حاضر در جریان است. شما حتی میبینید گفتمانی که در بین مردم در مترو و تاکسی و… غالب است، این است که شما چرا به محمدرضا شاه و نظام پهلوی فحش میدهید؟ مدام مصادیق خدمات نظام پهلوی را بزرگ میکنند. چرا در ذهن و زبان مردم این تصور تقویت میشود؟ چون اینها از راه ادبیات نفوذ کردهاند. یعنی ما با خلق ادبیات منفعل و خنثی، مردم را آماده پذیرش این اصل کردهایم که نظام پهلوی نظام بدی هم نبوده است. گام بعد این است که شاعران و ادیبانی که به نظام پهلوی اعتقاد دارند، آنها هم به میدان میآیند و دست به آفرینش آثار ادبی میزنند که این گمانهزنی را تقویت میکند تا در ذهن مردم آن سابقه از نظام پهلوی از بین برود و بعبارتی دشمن، دیگر دشمن نباشد. مثلاً الآن وقتی از ادبیات ارزشی صحبت میکنیم میبینیم مردم گارد میگیرند. یعنی به یک ضدارزش تبدیل شده است. میگویند ادبیات ارزشی یعنی چه؟ ادبیات، ادبیات است دیگر. همان بحث چگونه گفتن را مورد توجه قرار میدهند و “چه گفتن” که نشان دهنده موضعمندی و تعهد است، به تمسخر گرفته میشود. این اتفاق برای ما تلنگری بود که به ادیبان خودمان هشدار بدهیم که این عرصه را خالی نکنند. با توجه به اینکه متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله با دوران دفاع مقدس مواجه شدیم و ادبیات انقلاب به حاشیه رانده شد.
نتوانستیم شاهد خلق آثار فاخری با موضوع انقلاب اسلامی باشیم و فراز و نشیبهای انقلاب اسلامی که از خرداد ۴۲ آغاز میشود، به نوعی مظلوم واقع شد. بیشتر، ادبیات دفاع مقدس مورد توجه قرار گرفت. امروز لازم است یک نهضت فرهنگی ایجاد شود. اگر ما بتوانیم به خوبی انقلاب اسلامی را در ادبیات به تصویر بکشیم و بتوانیم سیمای روشن انقلاب اسلامی را به تصویر بکشیم، بسیاری از این خطرات به فرصت تبدیل خواهد شد.
آیا نمونههایی از آثار و اشعار و رمانهایی که در این جریان هستند به یاد دارید؟
چون حوزه تخصصی من شعر است، در این زمینه نمونههایی به یاد دارم. مثلاً بروید دفاتری که بعنوان مجموعههای شعر در دهه هفتاد چاپ شده است را بررسی کنید. میبینید اینها از معنا و محتوا تهی است. صرفاً یک کالبد خنثی و منفعل است. حتی نمیتوان به آن ادبیات سیاهنمایی هم گفت. چون در سیاهنمایی سعی میشود یک چیز خوب، بد جلوه داده شود. ولی در ادبیات دهه هفتاد یک معناگریزی وجود دارد. من میتوانم نام آن را ادبیات مسموم بگذارم. مثلاً به خودکشی، سقط جنین و مباحثی در ادبیات پرداختهاند که اصلاً جایش در ادبیات نیست. یک ادبیات مبتذل و بسیار سرد و سیاه که وقتی شما این اشعار را میخوانید دچار انزجار میشوید.
در ادبیات امروز هم، در کنار آثار فاخر و ارزشمندی که ادیبان انقلاب تولید میکنند، ادبیاتی پا به پای ادبیات انقلاب در فضای مجازی در حال رشد است که این ادبیات ما را به انفعال و بیتفاوتی و پوچانگاری دعوت میکنند.
استاد شاکری در خدمت شما هستیم، دیگر خصوصیات مهم پژوهش تطهیر پهلوی در ادبیات شاهنشاهی را بفرمایید.
هر رسانهای با طرح یک موضوع، ناگزیر است که موضوعات دیگر را کنار بگذارد. لذا توجه و تمرکز مخاطب خود را به سمت موضوع مشخصی سوق دهد. شاید گمان شود توجه به انقلاب اسلامی در آستانه سالگرد پیروزی آن و مخصوصاً در سال آینده که چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است، ما را ناگزیر میکند که به موضوع انقلاب بپردازیم و لذا مسئله تطهیر پهلوی که به رژیم سابق برمیگردد از اولویت برخوردار است.
یکی از نکاتی که به نظرم در مسئلهشناسی تطهیر پهلوی اهمیت دارد، فهم مسئله در بعد آیندهپژوهی است. اگر ما آثار تولیدشده در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را بررسی کنیم، میبینیم آثاری که بصورت خاص به موضوع انقلاب سال ۵۷ پرداختهاند خیلی کم است. از بین این آثار هم تعداد خیلی کمتری به خود مقوله پهلوی اشاره میکنند. باز هم تعداد کمتری از آنها سعی میکنند به نوعی آنها را تطهیر کنند. لذا ممکن است این سوال پیش بیاید که با وجود کم بودن چنین آثاری، چه ضرورتی برای پرداختن به این مسئله وجود دارد؟ یکی از ضرورتهای این بحث، با توجه به بعد آینده پژوهی مشخص میشود.
در سالها و دههی اخیر تمایل نویسندگان برای پرداختن به موضوع انقلاب بیشتر شده است. به تعبیری دیر یا زود این ریل ادبیات انقلاب در حوزه ادبیات داستانی رونق بیشتری مییابد. در ادبیات روشنفکری هم این رونق مشاهده میشود. مثلاً نگاه کنید به رمان “مارون” نوشته خانم بلقیس سلیمانی از نشر چشمه. نشر چشمه الآن درباره انقلاب بصورت متعدد رمان تولید میکند. این علاقهای که بوجود آمده میتواند ضرورت این بحث را روشن کند. ما در دهههای بعد بیشتر از الآن از انقلاب خواهیم شنید. لذا باید قبل از چنین اتفاقی به خصوصیات آن بپردازیم و بفهمیم نحوه مواجهه ما چگونه باید باشد. پس مسئله این میشود که آیا آینده ادبیات داستانی معاصر به تطهیر پهلویها تمایل خواهد داشت؟ مبانی فکری و تاریخی و فرهنگی این رخداد چه خواهد بود و ما چه باید بکنیم؟
شاید کسانی که جشنواره داستان انقلاب را راهاندازی کردهاند چنین تصوری نسبت به آینده نداشتهاند. به نظرم یکی از سهوهای دوستانی که این جشنواره را راه انداختهاند این است که این فرایند با تفکر و تعمق و پژوهش شکل نگرفت. مرحوم امیرحسین فردی خودشان میدانستند که برخی از نویسندگان دوران دفاع مقدس ما بعداً به سمت نوشتن ادبیات سیاه رفتند. با وجود اینکه نوع مقابله و تفکیک دوست از دشمن در دفاع مقدس بسیار راحتتر از ادبیات انقلاب است. در دل انقلاب تودهایها هستند، لیبرالها هستند، مذهبیها هستند و… . همه اینها از یک نظر خواهان سرنگونی رژیم شاه هستند و مبارزه میکنند. اما در ادبیات دفاع مقدس شبهاتی وجود داشت که این ادبیات را به سمت ادبیات سیاه برد. خوب ادبیات ما با چه برنامهریزی جشنوارهای راه میاندازد فقط به این دلیل که ما راجع به انقلاب کم نوشتهایم؟ مگر هرکاری که کمتر به آن پرداخته شد باید به سراغش برویم؟ مهمتر از کم یا زیاد بودن این است که ببینیم ما استعداد چه چیزی داریم؟
یکی دیگر از نکات کلیدی و مهم، بررسی اقسام واکنشهایی است که در گونه خاص ادبیات داستانی تاریخی که متوجه دوران پیش از انقلاب شده است. من جدولی طراحی کردهام که به این سوال پرداخته است. وقتی از بالا به سمت پایین میآید از مخالف مطلق به سمت موافق مطلق میآید. مخالف مطلق خودش دو قسم است؛ یا کسی است که در تمامی شئون مخالف است (به تعبیری ادبیاتی که در تمامی جهات سیاه میبیند) و گاهی هم مخالفت با شأن حاکمیت وجود دارد. یعنی مخالف با پهلوی، مخالفت سیاسی است. کاری نداریم که مثلاً مشروب میخورد یا نه. مهم این است که حاکمی است که به عدل رفتار نمیکند. مرحله ضعیفتر از این، مخالف نسبی است. برخی در حوزه ادبیات مخالف پهلوی هستند؛ ولی مخالفت در نسبت با نظام اسلامی است. یعنی اگر بخواهیم بین حکومت پهلوی و اسلامی انتخاب کنیم، حکومت اسلامی بهتر است. مرحله نازلتر از این، راه سوم است. برخی هستند که هم مخالف حکومت پهلوی هستند و هم مخالف جمهوری اسلامی. مثل حامیان گروههای چپ و تودهایها. احمد محمود آثاری مثل “مدار صفر درجه” و “مرد آهنی” دارد که هر دو انقلاب اسلامی را تحریف و یا تکذیب میکنند. تودهایها هم رمان نوشتند. یعنی مخالفت اینها با پهلوی به معنای موافقت با جمهوری اسلامی نیست. یا مثلاً ملیگرایان هم همینطور. نامزد جایزه جلال الآن “تپه خرگوش” است. خود “تپه خرگوش” را آقای علی اکبر حیدری نوشته و نشر روزنه آن را چاپ کرده است. مخالف پهلوی است. آن شخصیت اصلی که “ارغوان” نام دارد جزو سازمان مجاهدین است. در طول رمان جنایاتی انجام میدهد و از کشور میگریزد. آخرین حرفی که در این رمان میزند این است که بهتر است برویم عمه ارغوان را که به کانادا رفته است برگردانیم؛ بدون اینکه پشیمان شود. خوب اینها مخالف پهلوی هستند، مخالف جمهوری اسلامی هم هستند.
دلیل انتخاب چنین آثاری در این جشنوارهها چیست؟
این سوال یک جلسه جداگانه و بصورت مناظره میطلبد. دلیلش یا این است که آثار را دقیق نخواندهاند و اساساً منتقد نیستند؛ یا تحت تأثیر دیگران هستند و یا خودشان معتقد به این مبانی هستند.
مرحله چهارم بیطرفی است. برخی اصلاً طرف کسی نیستند. همدلی با هیچکسی ندارند. موضع صریح موافق و مخالفی با کسی ندارند. مرحله بعد، موافقت نسبی است. یعنی میگویند در مقایسه بین حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی، اتفاقاً رژیم پهلوی بهتر است. این سیاهنماییهایی که صورت میگیرد، پله بعدیاش همین است. اینها طرفدار رژیم پهلوی نیستند ولی میگویند بهتر از جمهوری اسلامی است. عدهای هم در قسمت موافقت مطلق هستند و یا موافق با شأن حاکمیت هستند (یعنی کسانی که سلطنتطلب هستند و معتقد به شاهی مثل رضاخان هستند).
یک نکته دیگر هم، زمینههای اجتماعی است. یکی از زمینههای ورود به فاز تطهیر پهلوی، تفاوتهایی است که در زمینههای فرهنگی و اجتماعی شکل گرفت. در زمان دفاع مقدس و دهه شصت فضای جامعه چگونه بود؟ شور و حماسه و ایثار. چه ایدههایی درباره انقلاب وجود داشت، مسئولان خاکی و… . چنین فضایی پدیدآورنده ادبیات به شدت آرمانگرا بود. ولی خوی این فضا عوض شد. وقتی فضا عوض میشود بازنگری هم اتفاق میافتد. وقتی بزرگان انقلاب، خودشان ثروتاندوز میشوند، زمینه برای تطهیر پهلوی فراهم میشود. میگویند پهلوی کاخ داشت، خوب اینها هم که کاخ دارند. یعنی عمل مسئولین فعلی ذاتاً عملکرد آنها را تطهیر میکند. تحولات اجتماعی زمینه را باز میکند. انقلاب کردیم که تغییر ایجاد شود. خوب اینکه باز دارد همان میشود که بود. الآن الگوی مردم بازیگران سینما و خوانندهها شدهاند. خوب قبل از انقلاب هم که همین بود.
نکته دیگر این است که برخی اتفاقات در ادبیات افتاد که زمینه این تطهیر را فراهم کرد و آن، ادبیات افراطی و تکجهتی بود. تصویری که از پهلوی و ساواک ارائه دادیم خیلی تکبعدی بود. در حوزه دفاع مقدس هم همین مسئله وجود دارد. ما شخصیتها را بصورت عمیق نشان ندادیم. این ادبیات تکبعدی بسترساز بوجود آمدن ادبیات تفریطی بود. شعار ادبیات تفریطی این است که تلاش کند در برابر ادبیات افراطی چیزی را خلق کند که تعادل را در بیان واقعیات نشان دهد. مثلاً ادبیات سیاه دفاع مقدس در یک تحلیلی، واکنش به ادبیات دهه شصت است. ادبیات دهه شصت ادبیاتی حماسی است؛ ادبیات سیاه ادبیاتی است که خط بطلان بر حماسهها میکشد و ترس و تردید و شک و مرگ و مجروحیت را نشان میدهد. در انقلاب هم همین است. اگر شما جشنواره ادبیات انقلاب را بررسی کنید میبینید نوعاً موقعیتها و شخصیتهای کلیشهای وجود دارند. ساواکیها، آن هم نه آن ساواکی که واقعاً بوده؛ بلکه بخش خاصی از آنها که دستگیر و شکنجه میکردند. آنها اغراق میکردند؛ حالا اینها تفریط میکنند.
جناب استاد اسماعیلی آیا نقد شعر معاصر توانسته در این زمینه راه پیدا کند و به نقد این جریان در شعر دست بزند؟
چند نکته را از صحبتهای آقای شاکری عزیز استفاده میکنم. یکی بحث زمینههای اجتماعی که اشاره کردند. اشارهای بسیار به جا و مناسب بود. در طول این چهل سال بعد از انقلاب باید یک بستری برای نقد درونگفتمانی فراهم میشد. وقتی آقای شاکری بعنوان یک فردی که برادریاش را در انقلاب ثابت کرده است و صاحب دغدغه است، اجازه نقد نداشته باشد و ما باب نقد و گفتگو و آسیبشناسی را ببندیم، راه باز میشود برای همان تطهیر نظام پهلوی. کسانی که قلم به دست هستند و منتظرند برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنند، از این فضای بسته استفاده میکنند و حرف خود را میزنند. جامعه هم میپذیرد. وقتی آستانه نقدپذیری جامعه را بالا نبریم و آن را برای نقد سازنده تربیت نکنیم، جامعه خودبخود آسیبپذیر میشود. ما باید به ادیبان و شاعران و هنرمندان انقلاب اسلامی بها بدهیم. کسانی که برادری خود را ثابت کردهاند باید حق نقد داشته باشند. جایی باید شمشیر بکشند و به مسئولی که راه را کج رفته است تذکر بدهند. این اتفاق کمتر افتاده است. مقام معظم رهبری اخیراً گفتند مگس روی زخم مینشیند. یعنی وقتی جامعه ما دچار یک آسیبی شده، این مگسها استفاده میکنند و این عفونت را گسترش میدهند. این تأکید محکمی است که باید مسئولین بیدار شوند و به ادیبان انقلاب اعتماد کنند.
نکته دیگر هم اینکه اشاره شد به مصادیق. ادبیاتی که الآن دارد راه را هموار میکند برای نفوذ فرهنگی، میتوان نامش را به نوعی ادبیات مسخ شدهی ملی-میهنی گذاشت. ادبیات ملی-میهنی ادبیات ارزشمندی است. در دوران مشروطه، ادبیات ما از همین نوع بود. فرخی یزدی شاعر زبانبریده و لبدوخته را ببینید. دیوانش را مطالعه کنید که چه شعرهایی در ذم استبداد و حقخواهی و عدالتطلبی گفته است. یا حتی در دوران ما اخوان ثالث از شاعران ملی_میهنی است که با ارجمندی تمام اشعار ارزشمندی گفته است. ولی یک عدهای در پشت نقاب این ادبیات دارند آن اسطورههای منحط دوران شاهنشاهی را زنده میکنند. کوروش یک اسطوره است و اگر به درستی شناخته شود یک ارزش است. ولی ما میبینیم زمانی این جریان خودش را در پشت کوروش پنهان میکند و از او یک بت میسازد. یک قدیس همپای پیامبران میسازد.
خوب ما شک میکنیم این جریانی که حتی به پرستش کوروش هم میرسد، از کجا پیدا شده است و قوت گرفته و به فضای ادبیات هم کشیده شده است؟ در وصف کوروش چه شعرهایی که دارند میگویند. بعید نیست تا چند وقت دیگر عدهای آثاری را در وصف رضاخان و محمدرضا چاپ کنند. حالا نه در ایران؛ در خارج چاپ شود. به نظرم یکی از دلایلش این است که ما فضای نقد را در داخل مسدود کردهایم. مقام معظم رهبری تأکید زیادی روی کرسیهای آزاداندیشی دارند. ما هر دانشگاهی که میرفتیم و با معاون و مدیر فرهنگ آن صحبت میکردیم که چرا راه را برای برگزاری کرسیهای آزاداندیشی باز نمیکنید، میفهمیدیم به خاصر موقعیت و منصبش است که اگر چند تا سخنران بیایند و نقد کنند، مقام خود را از دست خواهد داد. یعنی درواقع نتوانسته مطالبات دانشجویی را مدیریت کند. الآن اگر مسئولین ما هم کارنامههای محکمی در حوزههای مختلف داشته باشند با یک تلنگر کوچک فرو نمیریزند. اگر ما جامعه را طوری تربیت کرده بودیم که قدرت تمیز حق از باطل را پیدا میکرد، ترسی از شبکههای اجتماعی نداشتیم. حالا عدهای نقدشان تخریبی است؛ ولی امثال آقای شاکری و مرحوم امیرحسین فردی که نقد تخریبی نمیکردند. باید میدان داد که آسیبها شناسایی شوند.
در عین حال ما نباید همه چیز را سیاه و سفید ببینیم. حتی برای مثال درباره آمریکا ما با حکومت آن مشکل داریم. ولی متفکرین آن که خدماتی در مسیر سعادت بشر داشتهاند را باید مهر تأیید بزنیم. بگوییم این دانشمند و متفکر آمریکایی میتواند الگو باشد. چون صفات ارزشمندی دارد. درباره نظام پهلوی هم باید بررسی کنیم. اگر دیدیم چهارتا خدمت واقعاً ارزشمند دارد، قبل از اینکه معاندان بگویند خود ما بگوییم. اگر داستانی مینویسیم به این مسائل هم اشاره کنیم. این سیاه و سفید دیدن، در زمینه مسائل انقلاب هم ما را آسیبپذیر کرده است. ما باید انصاف را رعایت کنیم. در اینصورت است که جامعه در برابر این تهدیدها مصونیت پیدا میکند. بعد دیگر لازم نیست بخشی از کتاب را زیر ممیزی رد کنیم و از این بترسیم که جامعه صغیر است و نمیتواند این را بفهمد. جامعه باید به این بلوغ فکری برسد و بفهمد کتابی که میخواند مسموم هست و یا نیست.
درباره بحث زیباییشناسی در آثار ادبی انقلابی باید بدانیم تمایز در محتوا و مضمون است. مثلاً بزرگترین قلههای ادبیات تاریخی ما چه کسانی هستند؟ از رودکی شروع میشود، به فردوسی میرسیم، صناعی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و… . در عین حال که اینها قلههای ادب فارسی هستند و شعرشان از نظر تکنیک و ساختار و مولفههای زیباییشناسی در اوج هست، در جان اشعارشان حکمت و آموزههای اخلاقی است. اینها حرفی برای زدن داشتند. معنامحوری در آثار تمام اینها مشهود است. لذا ما نمیگوییم مولفههای زیباییشناسی را حذف کنیم و فقط شعار بدهیم. ادبیات باید تلفیق هنرمندانه فرم و محتوا باشد. یعنی موضوع در کنار موضع باشد. شاعر انقلابی شاعری است که در عین به کارگیری مولفههای زیباییشناختی، ابلاغ پیامهای انسانی و متعالی را هم فراموش نکند.
اما عدهای هستند به کمک تکنیک و این مولفهها، ادبیات سیاه و زرد را گسترش دهند. یک نوع وهم شیطانی در آثارشان دیده میشود. شما را مجذوب و مرعوب میکند. شما لذت میبرید از توانمندیها و شعبدهبازیهای آن اثر. اما میبینید در بطن آن اثر هنری شما را دعوت کرده است به خودکشی، انتحار، سقط جنین و… . یا حتی پیامی ندارد. با تمام آن غموض و پیچیدگی واژگان ولی محتوایی ندارد. یک نوع زبانبازی است.
در بخش بعدی از آقای شاکری تقاضا دارم علاوه بر تکمیل فرمایشات خود به این سوال هم پاسخ بدهند که آیا از طرف هنرمندان متعهد انقلابی نسبت به ترسیم وجوه حقیقی پهلوی کاری صورت گرفته است؟
نکته بعدی در تکمیل عرایض قبلی تفکیکی است که باید میان قالبهای ادبی قائل بشویم. اقتضای هر قالبی زمینههای متفاوتی از تطهیر است. مثلاً اینگونه نباید تصور شود که اگر زمینههایی از تطهیر در تواریخ مربوط به پهلوی اصلاح شود از دیگر آسیبها و تهدیدها هم ایمن میشویم. نباید فکر کنیم تطهیر پهلوی در ادبیات، نتیجه تطهیر آن در تواریخ است. اینجا هم میتوان یک درختوارهای در ذهن ترسیم کرد بین تاریخ، خاطره، زندگینامه و ادبیات داستانی و تاریخی. معنا و زمینه تطهیر در هر کدام فرق دارد. مثلاً در تاریخ، تطهیر مترادف با تحریف است. درحالیکه در خاطره شما این تطهیر را به ذهنیت و برداشت راوی منتسب میکنید. خوب راوی محدودیتهایی دارد. مثل کسی که دارد تاریخ دفاع مقدس را مینویسد و کسی که دارد خاطرهای کوتاه از آن مینویسد. اینها خیلی با هم متفاوت است. تاریخنگار ناگزیر است که با نگاه کلی به واقع توجه داشته باشد. مثل یک عملیات بزرگ. با جزئیات و نگاه کلینگر. اما یک خاطرهنویس لزوماً آن نگاه را ندارد. تجربه شخصی خودش را روایت میکند که ممکن است اشتباه باشد و این تجربه جزئی موافق با روح کلی تاریخ نباشد. نمیتوان به خاطرهنویس هم گفت که تو دروغ گفتهای و او را تکذیب کنی. چون خاطرهنویس موظف است احساس و علمش را نسبت به یک واقعه بگوید. میتوانیم بگوییم باطل است؛ اما نمیتوانیم بگوییم دروغ میگویی. کسی که برای اهداف دنیوی در دفاع مقدس حضور داشته است، از همین دریچه هم روایت میکند. میتوانیم بگوییم باطل است، ولی نمیتوانیم بگوییم دروغ میگوید.
در حوزه ادبیات داستانی هم علاوه بر نقل تاریخ، زمینههای متعددی برای ظهور وجود دارد. این موضوع ما را به مسئله دیگری وصل میکند که همان فقدان و خلأ نظریهپردازی در حوزه ادبیات داستانی بعد از انقلاب. این فقدان مجالی برای نفوذ جریانات دیگر در ادبیات شده است. نظریهپردازی از این قبیل که تعریف ما از رمان، داستان کوتاه و… چه باشد؟ مولفههایش را چه بدانیم؟ غایتش را چه بدانیم و… . لذا یک سر این موضوع وصل میشود به تئوری ادبی. فارق از اینکه تاریخ درست روایت شده است و یا خیر. تئوریهای غربی مجال میدهد به کسانی که حتی معتقدند پهلوی باطل بوده است که بر خلاف اعتقادشان بنویسند. چون در حوزه رمان دارند کار میکنند.
نکته دیگر، مفهوم است. تطهیر همیشه به این معنا نیست که موضوع روایت ما ظالم باشد و بعد او را به گونهای جلوه دهیم که گناهکار جلوه نکند. یک وجه تحریف و تطهیر لازم اتفاقاً وجه مفهومی آن است که اتفاقاً خیلی مخفیتر است. در ادبیات سیاه هم این را داریم. ادبیات سیاه همیشه به اینصورت نیست که بگوید عراقیها هم مثل ما شیعه و دارای عواطف بودند و آنها هم قربانیان جنگ بودند و ما برادرانمان را کشتیم. یکی از اشکال مخفیترش مفهومی است. اینها خودی را خراب میکنند. در حق بودن خودی تردید ایجاد میکنند. نتیجهاش این است که جبهه خودی یا بدتر از باطل است و یا عین آن است. وقتی شما شخصیتهای انقلاب را به نحوی تصویر کردی که این تصویر القا کرد که اینها هم آدمهایی پر از گناه و خطا بودند، مخاطب در ذهن خود میگوید این هم که باطل شد. لذا تضعیف و تحریف جبهه مظلوم بصورت مفهومی به تطهیر ظالم منجر میشود.
یکی از مجاری که ادبیات سیاه در کشورمان شکل گرفت همین است. ما رزمندگان خود را از آن افق بلند پایین کشیدیم. نمونهای مثال میزنم که شاید خیلی نزدیک به موضوع نباشد ولی از باب مثال کمک میکند. اینکه گفته میشود چرا اهل سنت روایاتی را درباره پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان را از آن شأن قدسی پایین میآورد؟ مثلاً گفته میشود کسی داشت موسیقی مینواخت ایشان نعوذ بالله عایشه را به کول گرفت که موسیقی گوش بدهد. خوب این را افراد معمولی هم انجام نمیدهند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه درجه خلفا را بالا بکشند. وقتی یک کرسی است که فقط معصوم با آن درجه عالی میتواند روی آن بنشیند، خوب فرد دیگری اجازه ندارد روی آن تکیه کند. ولی وقتی آن کرسی پایین کشیده شد و گفته شد نعوذ بالله پیامبر هم خطا داشت، راه باز میشود برای اینکه کسی که سابقه شرب خمر داشته هم خلیفه شود.
نکته دیگر، وجه تطهیر است. تطهیر سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، جوارحی و جوانحی و… .
ممکن است کسی بگوید پهلوی اشتباه کرد ولی خائن نبود. راجع به بنی صدر هم برخی میگویند خائن نبود ولی خطاهایی داشت. رضاشاه ممکن است اقداماتی کرد که برای کشور گران تمام شد، ولی نیت او اصلاح بود. این هم نوعی تطهیر است. تفکیک این موارد از یکدیگر مقدمات و ابتدائیات ورود به این بحث است. اشکالی که ما به جشنواره داستان انقلاب و رسانه حوزه داریم این است که یک ریلی را در ادبیات میگذارند که خودشان لوکوموتیوران مناسب آن را ندارند. قطار را روی ریل رها کردهاند. خوب وقتی تئوری نداشته باشید، نتیجهاش داوری غلط، سنت غلط، انتخابهای غلط است که در نهایت ممکن است به ضرر ادبیات انقلاب تمام شود.
مسئله بعدی، خود تعبیر تطهیر است. به نظرم این تعبیر، تعبیر بدی نیست؛ ولی دقیق نیست. حداقل ۹-۱۰ تعبیر میتوان به کار برد. تطهیر، تأیید، تجلیل، تنزیه، تعدیل، تشبیه، تعذیر، توجیه و… .
به نظرم کاری که ادبیات انقلاب و جبهه ادبیات متعهد کرده است را باید بر اساس تواناییها و… بسنجیم. ممکن است ما به یک قضاوت غیرمنصفانه برسیم. همچنان که من در رسانهها دیدهام خیلیها این قضاوت غیرمنصفانه را دارند. به خصوص درباره داستان. حالا در بحث شعر، سابقهای داریم و شخصیتهای جهانی بیبدیلی در شعر داریم. قابل مقایسه نیست. ادبیات داستانی یک موضوع وارداتی است. نه ما شاهکاری در این زمینه داشتیم، نه تئوریپردازی داریم. شعر در خون و فرهنگ ایرانی است.
کسانی که پایهگذار ادبیات انقلاب شدند، با خود فکر کردند که مگر اهمیت انقلاب کمتر از جنگ است؟ پس چرا این همه درباره جنگ نوشته شد ولی درباره انقلاب نشد؟ حتی تا جایی جلو رفتند که میخواستند ادبیات جنگ را متهم بکنند که جلوی ادبیات انقلاب را گرفت. به نظر میآید این تفکر هم تلقی دقیقی نیست. اولاً ادبیات انقلاب در معنای عالی خود، ادبیات جنگ هم هست. ثانیاً زمینههایی وجود دارد. الآن ۴۰ سال از انقلاب میگذرد. در این مدت چقدر مجال برای کار داشتیم؟ اینکه به ادبیات انقلاب کمتر پرداخته شده، دلایل خاص خود را دارد. به نظر میرسد استعداد نویسندگان ما بیش از این چیزی که بوده نیست. نباید غیرمنصفانه بگوییم نویسندگان ما کوتاهی کردهاند.
الآن “بیکتابی” که در جایزه جلال معرفی شده، بیشتر یک فرم است. آن هم بیشتر یک زبان است. آن هم بصورت مشخص بیشتر نثر و توصیف است. چون نویسندهاش درواقع یک شاعر است. البته در بعد فرم و زبان خیلی شاخص است. عالی است. در حد تراز است. مثلاً “نامیرا” که در سالهای قبل در جایزه جلال تا مراحل نهایی آمد و جایزه گرفت را در نظر بگیرید. “نامیرا” که داستانی از کوفه در سال ۶۱ است، مگر چقدر بعد و عمق دارد؟ این را نباید با “بینوایان” و دیگر رمانهای جهانی مقایسه کنیم. استعداد نویسندگان ما متفاوت است. تجربه ما متفاوت است.
استاد شاکری درباره وجوه روشنفکران در تطهیر پهلوی بفرمایید و اینکه دقیقا چه نقشی را در این زمینه ایفا کردند.
البته به نظرم شبهروشنفکران در این زمینه ورود کردهاند و دارند کار میکنند. تفاوتی که وجود دارد این است که دست شبهروشنفکران برای روایت انقلاب اسلامی نسبت به دفاع مقدس بازتر است. اینها بعد از پیروزی انقلاب و بعد از ۱۹ ماه که جنگ تحمیلی به راه افتاد، شبهروشنفکران _حداقل نویسندگانشان_ تا جایی که میدانم نه شهید دارند، نه اسیر دارند، نه جانباز دارند، نه اصلاً به جبهه رفتند. لذا تجربه جنگ هم ندارند. در نتیجه ادبیاتی هم که تولید کردند مثل احمد محمود تجربه همان شهری است که در آن سکونت داشتند. یک شهری که موشکباران میشود و دشمن تا دروازههایش پیش رفته است. تجربه جنگ ندارند. لذا اینها ادبیات پشت جبهه را پدید آوردند. کسی که تجربهای از جنگ نداشته باشد نه میتئاند مدعی واقعگویی از جنگ باشد، نه میتواند روایت دقیقی نشان دهد. ولی حوزه ادبیات انقلاب خیلی فرق دارد. شبهروشنفکران در انقلاب بودند. برخی زندانی بودند. تجربه دارند. بنابراین در این زمینه فضای بازتری در پیشرو دارند. اینها نتوانستند در زمینه دفاع مقدس ورود کنند، ولی به جای آن برخی جبهه رفتههای ما خیانت کردند. مقام معظم رهبری میگویند اثری که امید و ایمان را در ذهن و روح جوانان کمرنگ کند، خیانت به انقلاب است.
با این تعبیر، ادبیات سیاه خائن است. کسی که بذر تردید و شک نسبت به ایمان و معاد و آرمانهای انقلاب در دلها بکارد، معلوم است که خیانت کرده است. آدمها را از افراد فعالی که میخواهند راه شهدا را دنبال کنند به کسانی تبدیل کنی که با خود بگویند آنهایی هم که کشته شدند معلوم نیست جایشان کجاست و خونشان هدر شد. خوب این خیانت است. در این مقطع تاریخی کسانی دروازه ادبیات سیاه را بر روی نویسندگان باز کردند که خودشان جبهه رفته بودند و جزو نادمین بودند.
اما گفتیم که درباره انقلاب اینطور نیست و شبهروشنفکران دارند کار میکنند. نمونهاش همین رمان “مارون” است. خانم بلقیس سلیمانی، منتقد و نویسنده است. در شهر کتاب مرکزی بین آقای نجومیان و آقای موحدی جلسه نقدی برگزار شد.
در این جلسه نقد، متأسفانه کوچکترین اشارهای به هدف انقلاب و تصویری که خانم سلیمانی ترسیم کردهاند نشد. داستان کتاب این است که در یک روستای دورافتادهای انقلاب شکل میگیرد و انقلاب به هجر کشیده میشود. همان تصویر انتزاعی که “بدون دختر هرگز” ترسیم کرد. انقلابیها را چگونه نشان میدهد؟ یک آدمهای بیتخصص و بیسوادی که تفنگ دست میگیرند و پونز روی پیشانی میچسبانند. خلاصه این روستا را نابود میکنند. یعنی چه؟ یعنی انقلاب هم با ایران همین کار را کرد. کدام نشر آن را چاپ میکند؟ نشر چشمه. خطر امروز، احیای سازمان مجاهدین است. چیزی بین حکومت اسلامی و حکومت پهلوی. یعنی اینها آیندهای که ترسیم میکنند این نیست که پهلوی برگردد. حتی هدف کسانی که پهلوی را تطهیر میکنند این نیست. در بین نویسندگان، سلطنتطلب نداریم. یا خیلی کم هستند. من نمیشناسم. بیشتر تضعیف جمهوری اسلامی است و اینکه بعد از انقلاب چیزی بهتر نشد، پس چرا انقلاب کردیم؟! لذا باید انقلاب دیگری بوجود بیاید.
نکته آخر این است که ما نیازمند پژوهش هستیم. متأسفانه در کشور ما در این زمینهها پژوهش وجود ندارد. بصیرت لازم برای مدیریت حوزه ادبیات نیست. یکی از اشکالات ما که باید آن را فریاد بزنیم، این است که بنیاد ادبیات داستانی _که از بودجه بیتالمال ارتزاق میکند_ به جای شناخت گلوگاهها و دیدبانی کردن، اسلحه دست گرفته و حتی دارد به سمت جبهه خودی تیراندازی میکند. کارش این شده که ۱۰-۲۰ نویسنده نوقلم را از اراف کشور دعوت میکند و چند جلسه آموزش داستان میگذارد. تولیت افراد غیرمتخصص و غیرمتعهد آسیبرسان است. برخی اصلاً دغدغه انقلاب ندارند و در رأس مجموعههایی هستند که درباره انقلاب فعالیت میکنند.