راه میشل
داستان کوتاه “راه میشل” نوشته ی نادره عزیزی نیک
میشل با عذرخواهی از ژنرال پنتاگون از صندلی بلند میشود. نصف بدن خپل وسنگینش را همراه دوربین از پنجره هواپیمای شناسایی بیرون میبرد تا طول ستون گردان نظامی را فیلم بگیرد. ژنرال پیر عینکش را برمیدارد. با خنده بلندی میگوید: کی باور میکند، جانشین خاخام بزرگ، کنیسه را رها کند، دستگاه فیلمبرداری در دستش بگیرد و از هواپیما آویزان شود.
میشل قفل کمربندش را لمس میکند. با آرامش بهدست آمده، چشم چپش را برای تمرکز بیشترمیبندد. ژنرال کلاهش را جابهجا میکند، ادامه میدهد…
– … ولی من از این همه همت خوشم میآید. موفق باشی! فقط مراقب کلاه یهودیت با آن موهای زرد مصنوعی باش!
– مراقبم… حالا خوبست تو هم مثل من از نژاد چشم آبی انگلیسی بیمو هستی! از نظر مذهب هم مشکلی نیست!
– بله! البته… لائیک بودن من، هدف مشترکمان را تغیر نخواهد نداد…
– بنابراین… همراه و دوست عزیزم! شما هم به خلبان کمک کنید. در ضمن … بهتر است، مراقب ایرانیهای پایین دره باشید! نگران من نباشید!
هواپیما با اوج ناگهانی از فضای دره خارج میشود. کوههای صخرهای با سرعتی گیجکننده در دوربین رژه میروند. میشل روی صندلی سیخ مینشیند. دوربین را دربغل میگیرد. بریده بریده میگوید: خلبان! دور… بزن!
میشل با نگاه به تکههای ابر سیاه در آسمان عراق، به زندگی پرکارش فکر میکند…
در مدت بیست سال خدمت در لابی، توانسته از ایران سندهای زیادی اگر چه جعلی تهیه کند. حالا که یک سند اصلی پیدا کرده باید به بهترین وجه با دوربین ثبت کند. میشل دوست دارد، فیلمش را زودتر از پنتاگون به لابی برساند و اعضا را برای نفوذ در جلسه سنای آمریکا علیه ایران آماده کند. میداند، هواپیما نمیتواند از تمام زوایا فیلم تهیه کند. میشل میخواهد در پانزدهژوئن سال نودوپنج، اطلاعات واضح و شفافتری از ورود نظامیان ایران به خاک عراق به دست آورد. ایرانیها از صبح زود تا ساعت ده، صدوشصت کیلومتر از مرزشان به عمق خاک عراق نفوذ کردهاند. حالا امریکا به عنوان قدرت اول در سازمان ملل، میتواند از این مسئله استفاده زیادی علیه ایران ببرد. اگر چه سازمان، پرونده جنگ افروزی صدام را در دست اقدام دارد و یکی از شاکیان صدام، ایران است ولی او در تمام جلسات، مکرر اعلام میکند…
“نباید فراموش شود، همه این اقدامات برای ورود به خلیج عرب و کنترل قدرت ایران است.”
ژنرال با انگشت پنجره بیضی شکل را ضرب میگیرد. آرام میگوید: سیاست عجب معجونی است! تا چند سال پیش صدام مثل گرگ تربیت شده به هر کجا که اربابش میگفت، حمله میکرد. حالا که از طرف ارباب، جنگ افروز معرفی شده و قرار است مراکز تحقیقاتی و نظامیاش زیر نظر سازمان ملل بازرسی شود، با تحرکات ایران کاری ندارد.
– متأسفانه، حالا این گرگ هار، فقط به فکر زنده ماندن خود است. ولی مثل هیتلر درسش را خوب آموخت. اول حزبش را با دنیای نیچه تطبیق داد، بعد تسلیم قربانی کردن برای شیطان شد.
– البته این اندیشه ماسونهاست و نیچه تحت تأثیر ماسونها! من با این بخش کاری ندارم. میخواهم بگویم، من نیچه را به خاطر تفکر جدیدش قبول دارم. نیچه ما را از کلیسا نجات داد. علم را پیشرفت داد…
میشل میخواهد بداند، این ژنرال فراماسونر هست؟ درچه طبقه قرار دارد؟ به یاد دستورات میافتد: “احتیاجینیست برای شناختن اعضا کنجکاوی کنی!”
برقی که از نور کمرنگ زمستانی به آهن ماشینها و دستگاههای خمپارهانداز، منعکس میشود، هیجان میشل را بالا میبرد. قلبش تند، تند میزند. دوربین را آماده میکند. دوربین با بالا و پایین رفتن قفسه سینهاش، تکان میخورد و فیلمبرداری را برایش مشکل میکند.
– میشل! دیگر برای این کار پیر شدهای! اصلا” بیا و از فکر جنگ با ایران دست بکش!
– من تو را همفکر میدانستم… ببین! اینها با پای خود آمدهاند و مدرک جنگطلب بودن را برجا گذاشتهاند. حتما”… حتما” لابی باید در شورا از این مسئله به بهترین وجه استفاده ببرد. درست است که امریکا در این زمان برای محکوم کردن صدام به ایران احتیاج دارد ولی نباید فراموش کنیم یکی از اهداف ما بعد از رفتن شاه، کنترل تنگه هرمز است. باید این تنگه با نابودی دولت ایران آزاد شود!
– خواستم شوخی کنم. برو راحت باش! قبول. من به کار خلبان توجه میکنم. تو به کارت برس! برو…
میشل بار دیگر دوربین را به روی دوش میگذارد و کنار پنجره میبرد. فکر میکند، این اتفاق جدید میتواند بهانه خوبی برای صدور قطعنامه علیه ایران در سازمان ملل باشد و جنگ طلب بودن ایران را ثابت کند. دوربین را رو به پایین میگیرد. بلند میگوید: خلبان… ارتفاع را کم کن!
با حرکت رو به پایین، پایگاه نیروهای مخالف ایران نمایان میشود. در دل میگوید: ” شکارچی به شکارگاه نزدیک شد. یهوه کمکم کن!”
صبح خاخام بزرگ مأموریتش را در حالی که در خواب شیرین سحرگاهی بود، به او فرمان داد و کلمات “عجله کن” را چند بار بلند در گوشی تکرار کرد. میشل به محض شنیدن”حضور ستون نظامی ایرانی در خاک عراق”، خواب شیرین را فراموش کرد تا از ماجراجویی ایران سردربیاورد. در زمان جنگ ایران و عراق، بارها به عراق آمده بود و از نزدیک برای خاخام، فیلم و خبر تهیه کردهبود. بعد از پذیرش صلح توسط ایران، وقتی صدام به کویت حمله کرد، با گروهی که به خلیج عرب منتقل میشدند، همراه شد. در ماموریتهای کوتاه در رزمناو وینسنس که برای جنگ سوم جهانی ساخته شدهبود، زندگی کرد. آن زمان به صدام آفرین گفت که باعث حضور همیشگی پنتاگون در نزدیکی کانال هرمز شد…
میشل برخلاف برخی مردم آمریکا که رویارویی با مردم ایران را کاری خطرناک و به ضرر مردم و دولت می دانند، دوست دارد، با ایرانیها درگیر شود و آنها را شکست خورده ببیند. میشل دولت ایران را حریفی قوی میداند که باید از صحنه خارج کرد. در جلسات مختلف بارها گفته است، “صدام با تمام ادعاهایش ضعیفتر از آنی است که بتواند، ایران را شکست دهد. باید با کمک شیخهای عرب اجازه ندهیم ایران نام فارس را برای خلیج عرب بکار گیرد.”
میشل با نظر کارشناسان فرهنگی که اعتقاد دارند با جنگ نظامی نمیتوان ایران را شکست داد، موافق نیست! هنوز هم فکر میکند، سرزمین ایران را باید با ایجاد ناامنی و کشتارجمعی مانند فلسطینیها به دست آورد. حالا امیدوار است، تا دقایقی دیگر جنگ سختی بین ایران و مخالفینش به وقوع بپیوندد. بعد امریکا با کمک اعضاء ناتو جنگ اصلی با ایران را آغاز کند. تمام امید میشل، به درگیری امروز است با این بهانه که ایران جنگ افروز است و وارد خاک همسایهاش شدهاست.
پایگاه شبه نظامیها در کوه سنجق که صدام در اختیار گروه چپ ایران قرار دادهاست، با پانصد چریک، آماده رسیدن دشمنانشان هستند.
هواپیما با نورمستقیم خورشید مواجه میشود. تکهای ابرسیاه کهخورشید را پنهان کرده بود، کنارمیرود. نورخورشید چشم میشل رامیآزارد. با صدای گرفته میگوید: خلبان… دور بزن! دوباره همان مسیر قبلی را از ابتدا برو!
میشل دوربین را از دوشش برمیدارد. به روی پایش تکیه میدهد. عینک ضد نور را به چشمانش میزند. دلش برای به نتیجه رسیدن زحمات لابی میتپد. تمام زندگیاش را در راه مبارزه با ایران گذاشتهاست. همسر زیبای یهودی مذهبش را به خاطر مأموریتها و دورشدن از اسرائیل با درخواست طلاق از دست دادهاست. میتوانست، با او فرزندی با نام مناخام یا تئودور داشته باشد. میشل به یاد حرفهای خاخام بزرگ میافتد: باید زندگیات را برای اهداف فراماسونری و رسیدن به مراحل بالای ماسونی تنظیم کنی و با این اهداف با هیچکس جز من صحبت نکنی! خودت هم خوب دقت کن! لازم نیست به چگونگی و چرائی فکر کنی فقط به چگونه عمل کردن توجه کن!
میشل به چگونگی عملش فکر میکند…
به سنین میانسالی رسیده است میخواهد ثمره بیستسال فعالیتش علیه ایران را ببیند. به یاد جنگ نفت در کویت و مقاله “آنروز”روزنامه طرفدار لابی صهیونها میافتد…
” … دولت و مردم ایران مانعی بزرگ برای رسیدن به “آنروز” هستند. اسرائیل باید برای نابودی ایران از تمام امکانات جهان استفاده کند. مؤمنین واقعی یهود باید در این راه با مال و جان شرکت کنند… خوشبختانه دولت آمریکا از جنگ افروزی صدام استفاده لازم را برد… حالا به بهانه بیرون کردن صدام از کویت، باید نیروهای بیشتری را وارد خلیج عرب کرد… ”
میشل با دیدن دود غلیظ کنجکاو میشود. قلبش به تپش میافتد. در دل آرزو میکند، گروه چپ ایران با تسهیلاتی که از صدام گرفتهاند، سپاه ایران را درهم بکوبند…
با نزدیک شدن هواپیما به کوه، میشل پرچم سفیدی را در حال اهتزاز میبیند. به محل آتش نگاه میکند. دودی غلیظ، پیچدرپیچ از غاری که در پشت پایگاه مخالفین است، به آسمان میرود. میشل بریده بریده می گوید! ژنرال… عجب آتش بازیای… اینها چطور به جنگ رودررو نرسیده، انبار مهمات را منفجر کردند… خلبان… پایینتر بچرخ!
– صبر کن! فیلم هوایی را ببینم…
ژنرال به سمت صفحه کامپیوتر هواپیما خم میشود. دکمههایی را میزند…
در مانیتور هواپیما، سه گروه مرد با لباس سبز دیده میشود که به طرف غار نزدیک میشوند. میشل با صدای لرزان میگوید: ژنرال ببین! با چه سرعتی محاصره را کامل کردهاند… کی دشمنشان را دور زدند…
– این کار فقط از یک فرمانده ایرانی که از جنگ زنده بیرون آمده، برمیآید. من در هشت سال جنگ ایران و عراق اطلاعات خوبی از فرماندههان ایرانی به دست آوردهام. خیلی از آنها کشتهشدهاند. متأسفانه یک فرمانده شجاع آنها با تجربههای فراوان جنگ، زنده مانده و خدمت میکند. اسمش لرزه به اندام ماهرعبدالرشید و فرماندههانش میانداخت. در چند عملیات بزرگ با دورزدن نیروهای صدام، آنها را نابود میکرد. این فرمانده، آموزش را از چریکهای فلسطینی آموخته است. یک سال هم در کردستان با همین چپیها درگیر بوده. خیلی کارکشته است. از سال نودوچهار، درست پنج سال بعداز جنگشان با عراق، به مرز شمال عراق آمده و مراقب مخالفین ایران است. حالا هم … خودش است… نگاه کن! در بلندگو حرفی زده که آنها پرچم سفید را بالا بردهاند… من فکر میکنم وعده امان یا بخشش داده که اینها تسلیم شدهاند.
میشل با صدای گرفته میگوید: این مرد نمیتواند فقط یک فرمانده جنگی باشد. این یک سیاستمدار موفق است. ببین … همه را… تسلیم کرد…
– مردان ایران بعداز بیست سال مبارزه با آمریکای بزرگ، باید هم موفق شوند. چون در هر مقطع از مبارزه چه سیاسی و چه رزمی، آمریکا با تمام امکانات جلو رفته، ایرانیها هم به دنبال چارهجویی برآمدهاند. همین مسئله تحریم… در فیلم تجهیزات را خوب ببین! تمام امکاناتی که به صدام دادهبودیم، اینها یا به غنیمت گرفتهاند، یا شبیه آن را ساختهاند…
خلبان بار دیگر دور میزند. ژنرال میگوید: خلبان! پایین برو… درست بالای سرشان پرواز کن! آقای میشل! ایرانیها را خوب ببین! یک گردان نظامی، در میان برف از کوههای صخرهای صعبالعبور گذشتهاند تا به مخالفینشان برسند. نه از بعثیها میترسند نه از هواپیماهای ما!
میشل میخواهد بگوید، اینها هم مثل ما از قدرت جن و شیطان استفاده میکنند، به یاد میآورد، نباید راز سازمانشان را برملا کند. تند میگوید: اینها ذاتاً نترس هستند. برخلاف یهودیهای مهاجر!
– به همین دلیل، من معتقدم با جنگ نظامی موفق پیش نمیرویم! البته ما از ابتدای انقلاب ایران، برنامه فرهنگی داشتهایم. ولی در زمان جنگ، کار فرهنگی جواب نمیدهد! شما که خیالتان راحت! امسال هم با فشار لابی شما، بودجه یک میلیاردی برای مبارزه با ایران در مجلس به تصویب رسید.
میشل از پنجره به پایین نگاه میکند. صورت سفیدش از خشم برافروخته میشود. آرام میگوید:
– ببین! این دود و آتش شدید، سوختن بودجهایی بود که بعد از جنگ برای تقویت نظامی مخالفین ایران داده شدهبود. با دیدن این دود به این نتیجه رسیدم با اسلحه و رعب و وحشتی که توانستیم فلسطینیها را از سرزمینشان بیرون کنیم، نمیتوانیم ایران را مثل زمان شاه در چنگ…
با تکان شدید هواپیما، دوربین از دست میشل میافتد…
– چی شد… خلبان…
– ترکش انبار مهمات به بال هواپیما اصابت کرد. مجبورم پشت پایگاه فرود بیایم! سوختم هم کم است!
– نه… نه… ممکن است به ما هم حمله کنند. چتر نجات…
– میشل! دراینجا من باید تصمیم بگیرم. ببین! چطور ما را تو دردسرمیاندازی!
– ژنرال… دستور بده تا جایی که امکان دارد، فاصله بگیرد!
– صبر کن با پایگاه بغداد تماس بگیرم!
صدای بلند خلبان گوش میشل را میآزارد…
– ژنرال! من در تماس هستم. تنها راه را نشستن در فضای باز کوه سنجق اعلام کردهاند.
میشل به کوه نگاه میکند. دستهدسته مردان با بدن لخت با پارچهای سفید از زیر کوه بیرون میآیند. بیاختیار فریاد میزند…
– نه… نباید با حذف صدام، قدرت خاورمیانه به دست ایران بیفتد… ما نباید بترسیم!
– صبر کن! خودت از این ماجراجویی سالم بیرون بیا، بعد برای خاورمیانه ابراز نگرانی کن!
– من مهم نیست! دولت جهانی اسرائیل مهم است.
میشل احساس میکند در لحظات حساسی است. به خود میگوید، باید برای جلب توجه مهاجران ناامید، گامی بردارد. دوربین را تنظیم میکند و مقابل صورتش میگیرد. دکمه ضبط را میزند. با فریاد میگوید: ما در یک درگیری گرفتار نظامیان ایرانی شدهایم. در این لحظات آخر عمر، به تمام دوستان اسرائیل اعلام میکنم…. دولت ایران بزرگترین مانع روز موعود است… باید از بین برود… هر یهودی مؤمن باید در این راه گام بردارد. اسرائیل باید با هر نوع وسیله فرهنگی که در دسترس دارد، فکر اقشار مردم ایران را نسبت به دولتشان خراب کند تا با براندازی، یک حکومت موافق با آمریکا و اسرائیل سر کار بیاید….
– چه خبرت است… هواپیمای سوخترسان از راه رسید.
میشل دستگاه را خاموش میکند. با لبخند میگوید: فیلم خوبی شد… باید با مردم ایران از راهی که شیطان، آدم و حوا را فریب داد، وارد شد.
– شبیه ماسونها حرف میزنی!
– نه… من فقط یک مؤمن یهودی ضدایرانی هستم! از درسهای شیطان به عنوان ابزار استقاده میکنم.
پیام تسلیت انجمن قلم ایران به مناسبت شهادت رهبر حزب الله لبنان، سیدحسن نصرالله
۸ مهر ۱۴۰۳پیام تسلیت انجمن قلم ایران به مناسبت شهادت رهبر حزب الله لبنان، سیدحسن نصرالله بسم الله الرحمن الرحیم«مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا...
پیام تسلیت انجمن قلم ایران به مناسبت درگذشت استاد محمود حکیمی
۱ مهر ۱۴۰۳بسم الله الرحمن الرحیم هوالباقی استاد محمود حکیمی، نویسنده صاحب نام و پژوهشگر پُرکار حوزه تاریخ و تمدن اسلام، بعد از یک عمر مجاهدت...
اسامی نامزدهای کتاب های بخش داستان بزرگسال بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد.
۱۲ تیر ۱۴۰۳اسامی نامزدهای کتاب های بخش داستان بزرگسال بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد. به گزارش دبیرخانه...
اسامی نامزدهای کتاب های بخش داستان کودک و نوجوان بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد.
۱۲ تیر ۱۴۰۳اسامی نامزدهای کتاب های بخش داستان کودک و نوجوان بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد. به...
اسامی نامزدهای کتاب های بخش نقد و پژوهش ادبی بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد.
۱۲ تیر ۱۴۰۳اسامی نامزدهای کتاب های بخش نقد و پژوهش ادبی بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد. به...
اسامی نامزدهای کتاب های بخش شعر بزرگسال بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد.
۱۰ تیر ۱۴۰۳اسامی نامزدهای کتاب های بخش شعر بزرگسال بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد. به گزارش دبیرخانه...
اسامی نامزدهای کتاب های بخش شعر کودک و نوجوان بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد.
۱۰ تیر ۱۴۰۳اسامی نامزدهای کتاب های بخش شعر کودک و نوجوان بیست و دومین دوره جشنواره قلم زرین از سوی هیئت داوران معرفی شد. به...
پیام تسلیت انجمن قلم ایران به مناسبت شهادت آیت الله رئیسی رئیس جمهور محبوب و همراهان شهیدش
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳إنا للَّه و إنا إلیه راجعون ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت (شهید مظلوم، آیت الله بهشتی) در سالروز ولادت با سعادت...