به بهانه روز ادبیات کودک و نوجوان
هیچگاه نمیتوان کودک و نوجوان را از ادبیات جدا کرد و یا دیکتهای از چیزهایی را برایش نوشت که ذهن خلاق او با آن ناسازگاری دارد. روح لطیف اما ریزبینانه این جمعیت اگر چه داستانهای بهظاهر راحتی را هضم میکند، اما نوشتن و به سرانجامرساندن هدف متعالی تربیت، کار هر کسی نیست
ادبیات کودک و نوجوان گونهای از ادبیات است که جداسازی آن از بخشهای دیگر ادبیات، با سن مخاطبان آن انجام میشود. این گونه ادبی، هنگامی پدید آمد که بزرگسالان متوجه شدند کودکان و نوجوانان به سبب گنجایشهای شناختی و ویژگیهای رشدی خود آمادگی پذیرش متنهای سنگین را ندارند و به متنهایی نیاز دارند که پاسخگوی دوره رشد آنها باشد. هیچگاه نمیتوان کودک و نوجوان را از ادبیات جدا کرد و یا دیکتهای از چیزهایی را برایش نوشت که ذهن خلاق او با آن ناسازگاری دارد. روح لطیف اما ریزبینانه این جمعیت اگر چه داستانهای بهظاهر راحتی را هضم میکند، اما نوشتن و به سرانجامرساندن هدف متعالی تربیت، کار هر کسی نیست. نمیتوان منکر این شد که این روزها پیشرفت تکنولوژی و آمدن چیزهایی همچون سیدی و تبلت باعث رشد فضای ذهنی کودک و نوجوان شده است. اما به حتم سرعت بالای دادهها بدون پرداخت درست کارشناسان نمیتواند خوراک مناسبی برای نسل آینده باشد. پس باید با کمک صاحبان قلم نگذاشت این حیطه ناب و دستنخورده دچار معضل شود.در همین راستا گفتگویی داشتیم با سید احمد میرزاده نویسنده محبوب نویسنده کودک و نوجوان.
لطفا خودتان را کامل تعریف کنید؟ اهل کجایید؟ چند سال ساکن مشهد بودید؟ پدرتان چه کاره بود؟
سید احمد میرزاده هستم. متولد سوم آبان ١٣۵۴مشهد. نویسنده، شاعر، ویراستار و عضو انجمن قلم ایران هستم. مسئولیتهای مختلفی هم داشتهام. از داوری جشنوارههای مختلف تا مسئولیت بخش شعر مجلات و مدیریت جلسات شعر. کارهای رسمیام در ده سال اخیر، مدیریت تولید موسسه خدمات مشاورهای آستان قدس، مدیریت طرح و برنامه و معاونت تولید انتشارات آستان قدس رضوی بوده است.
از ابتدای تولد تا امروز ساکن مشهد بودهام. در این شهر هم در تمام این سالها یکسره ساکن یک محله بودهام!محله قدیمی کوچه زردی مشهد. پدرم هم کارمند بود.
چه کتابهایی نوشتید و در این کتابها چه موفقیتهایی بهدست آمده است؟
نزدیک به بیست عنوان کتاب از من منتشر شده است. از این میان سه کتاب مجموعه داستان برای نوجوانان است. یکی مجموعه شعر برای بزرگسالان است و بقیه هم مجموعه شعر یا گردآوری و تنظیم برای کودکان و نوجوانان است. شکر خدا اغلب آثار شعر من با توجه مجامع تخصصی و جشنوارهها روبهرو شده و همه یا در یکی از جشنوارهها برگزیده شده یا اقلا به مرحله نهایی یکی از جشنوارههای معتبر رسیده است. مثلا «آخرین شب پلنگ» برنده لوح تقدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، «کبوترها و آهوها» دیپلم افتخار کتاب سال رضوی، «نمیتوان کلاغ ماند» لوح زرین کانون و رتبه اول جشنواره سلام، «پلکانی از نور» رتبه اول جشنواره یاد و یادگار همچنین جوایزی از جشنواره رشد، کتاب فصل جشنواره قلم زرین و جشنواره شعر فجر دریافت کردهام.
از چه سنی وارد حوزه ادبیات کودک و نوجوان شدید؟
در واقع از سال دوم دبستان. از دوم دبستان، خواننده جدی ادبیات کودک و نوجوان بودم و مطالبی هم مینوشتم. قصههای ساده و خاطرات روزانهام را مینوشتم. قصههایی را هم که به طور شفاهی میشنیدم مینوشتم. بعضی قصهها را که میخواندم در ذهنم ادامه میدادم و ادامهشان را مینوشتم.
اولین شعرم در سیزده سالگی در اطلاعات هفتگی چاپ شد و اولین قصهام هم در همان سال، به صورت داستان دنبالهدار در مجله نهال انقلاب منتشر شد. کیهان بچهها، سروش نوجوان و سوره نوجوانان، بهترین دوستان دوره نوجوانی من بودند.اما به طور جدی، از دوم راهنمایی بهطور حرفهایتر به ادبیات کودک پرداختم و شروع به سرودن شعر برای کودکان کردم. اولین شعرم در سیزده سالگی در اطلاعات هفتگی چاپ شد و اولین قصهام هم در همان سال، به صورت داستان دنبالهدار در مجله نهال انقلاب منتشر شد. کیهان بچهها، سروش نوجوان و سوره نوجوانان، بهترین دوستان دوره نوجوانی من بودند. آثار نویسندگان خوب کودک و نوجوان، پیش از این که به صورت کتاب منتشر شود، ابتدا در یکی از این مجلهها چاپ میشد و من خواننده دائم این مجلهها بودم. از خودم هم شعرها و نوشتههایی در این مجلهها چاپ میشد. خیلی از بهترین دوستان ِامروزم که از شاعران و نویسندگان خوب کودک و نوجوان کشور هستند، آن روزها دوست مکاتبهای من بودند. دوستانی که آثار هم را در این مجلهها میخواندیم و آدرس هم را از همین مجلهها پیدا کرده بودیم.
اولین باری که فهمیدید یک استعداد خدادادی دارید چه وقت بود؟ چرا که اصولا انسان ممکن است مدتی طول بکشد تا خودش را بشناسد؟
راستش هنوز هم نفهمیدهام که آیا استعداد خدادادی دارم یا ندارم! از یک نظر دارم، چون تمام استعدادها را خداوند به انسان میدهد و استعداد غیرخدادادی نداریم. اما این که خداوند یک توانمندی ویژه در زمینه ادبیات به بنده داده باشد را نمیتوانم اظهارنظر کنم. اینقدر هست که تلاشهایم در زمینههای دیگر، به آن اندازه موفقیتآمیز نیست. فکر میکنم این امر بیشتر به علاقه انسان برمیگردد تا به استعداد او. یعنی آدم، خودبهخود، کاری را که دوست دارد بهتر انجام میدهد. در این خصوص، استاد محمدرضا سرشار در کتاب «سلول بنیادین داستان» بحثی کامل و علمی کردهاند و در مجموع این را که نویسنده یا شاعر، یک استعداد ماورایی ِ خدادادی داشته باشد، یک باور باستانی نادرست دانستهاند.
اولین کسی که داستانها و شعرهای شما را میشنید چه کسی بود؟
هیچکس. راستش تا مدتها شعرها و داستانهایم را مخفی میکردم. حتی آثار چاپ شدهام را به کسی نشان نمیدادم. تازه دوسه سالی است که گاهی شعرهایم را برای دیگران میخوانم یا درباره آثارم صحبت میکنم. علتش یک خجالت ذاتی بود که در دوران نوجوانی و ابتدای جوانی داشتم و هنوز هم دارم. البته در این سالها خیلی کمتر شده. همیشه فکر میکردم بهتر است کارم را برای چاپ به جایی بدهم. اگر چاپ بشود به این معنی است که یک کارشناس، کار را قابل چاپ دانسته است. بعد هم مخاطبان واقعی کار، آن را میخوانند. بدون آنکه من خودم را به کسی تحمیل کنم. به این دلیل اغلب از خواندن شعرهایم پرهیز داشتهام.
چرا در حوزه ادبیات کودک و نوجوان باقی ماندید؟ هیچ وقت دلتان نخواست به سمت نوشتن شعر و داستان برای بزرگسالان بروید؟
در شعر بزرگسال، کارهایی دارم که چاپ نشده است. یک کتاب چاپ شده هم دارم به نام «عاشقانههای ببر زخمی». اما به هر دلیل، من کارم را با ادبیات کودک شروع کردم و در این عرصه فضا را به قدری بکر و تازه دیدم که مجذوب آن شدم. امکان خلاقیت زیادی در این عرصه هست. بعد هم چند سالی که گذشت، دیدم بهتر است به جای از این شاخه به آن شاخه پریدن، همین راه را که سالها عمر روی آن گذاشتهام ادامه بدهم. بچهها پاک و بیگناه و دوست داشتنیاند. خود من خاطرات بسیار شیرینی از کتابهای شعر و قصهای که در کودکی خواندهام دارم. سعی کردم به سهم خودم چیزی به دنیای زیبای کودکان اضافه کنم.
کنار آمدن با کودک درون برای همیشه سخت نیست؟ فکر نمیکنید داشتن روح لطیف در شرایط حال زندگی کمی هم دستوپاگیر باشد؟
من، مدعی داشتن روح لطیف نیستم. اما به نظرم چیزی که زندگی را زیبا و دنیا را قابل زندگی میکند، لطافت روح انسانهای بزرگ است. اگر دقت کنید، تنها پناهگاه ما در زندگی، یک عده آدمهای خاص هستند. همه ما حداقل یکی دونفر از این آدمهای خاص را داریم که همصحبتی با آنها و نشستن در حضورشان روح ما را سبک میکند. آنها دریچههایی به هوای پاک هستند. آدمهایی که لطافت روحشان، گاهی اجازه میدهد شیطنتها و فریبکاریهایی در اطرافشان رخ بدهد و بعضی زیانهای ظاهری و دنیایی را نیز متحمل بشوند. اما این زیانها ظاهری است. خود این لطافت روح که دریچهای به جهان معرفت است، بزرگترین سودی است که انسان از هستی خودش میبرد.
هیچوقت از شاعر و نویسنده بودن پشیمان نشدید؟ با نگاه به جامعه دلتان نخواست که شغلهای سخت و خشن داشته باشید؟
هیچوقت پشیمان نشدهام. البته در برهههایی از زندگی تلاش کردهام که در کنار هنر و ادبیات، کارهای دیگری هم بکنم. ضمن این که سالهاست درگیر مسئولیتهای اداری و اجرایی و مدیریتی هم هستم. اما راستش مدتی است به این نتیجه رسیدهام که با پرداختن به هرکاری جز ادبیات، وقتم را تلف کردهام. چند سالی است تصمیم جدی گرفتهام که از این پس تا هر اندازه که خداوند به من عمر بدهد، حتیالامکان فقط و فقط در زمینه ادبیات کار کنم.
از اینکه کودکان و نوجوانان اشعار شما را می خوانند چه احساسی دارید؟
اساس هویت ملی ما به زبان فارسی وابسته است. اما این زبان در معرض خطر است. آفرینش آثار خلاق ادبیات کودک، موثرترین شیوهای است که آینده ادبیات فارسی را تضمین خواهد کرد. مشروط به این که این آثار، موثر هم باشند.احساس خوبی دارم. خاطرات کودکی خودم زنده میشود. از طرفی من باور دارم که اساس هویت ملی ما به زبان فارسی وابسته است. اما این زبان در معرض خطر است. آفرینش آثار خلاق ادبیات کودک، موثرترین شیوهای است که آینده ادبیات فارسی را تضمین خواهد کرد. مشروط به این که این آثار، موثر هم باشند. وقتی میبینم آثارم با استقبال خود بچهها روبهرو میشود احساس میکنم که موفق شدهام در این زمینه گامی کوچک بردارم.
آیا در داوریهایی که داشتید کسی را دیدید که فکر کنید آینده شما خواهد بود؟
نه. اصلا به چنین مسئلهای فکر نکردهام. ضمن اینکه اعتقاد دارم هیچکس آینده یا گذشته کس دیگر نیست. زمانه متغیر است و هر آدمی در زندگی نقش متفاوت و منحصر به فرد ِخودش را بازی میکند.
شعر را بیشتر دوست دارید یا داستان؟ از نوشتن کدام بیشتر لذت میبرید؟
داستان را بیشتر دوست دارم و از نوشتن داستان هم لذت بیشتری میبرم. داستان، گونه ادبی خیلی کامل و پیشرفتهای است. داستان هم مهندسی است، هم فلسفه و ادبیات و هم هنر. در بعضی از رمانها قطعاتی وجود دارد که شعر ناب است.داستان را بیشتر دوست دارم و از نوشتن داستان هم لذت بیشتری میبرم. داستان، گونه ادبی خیلی کامل و پیشرفتهای است. داستان هم مهندسی است، هم فلسفه و ادبیات و هم هنر. در بعضی از رمانها قطعاتی وجود دارد که شعر ناب است. البته به همان اندازه که از گونههای تکامل یافته داستان و رمان لذت میبرم، از بعضی از قالبهای غیر هنرمندانه بیارزش که این روزها تحت عنوان ِ داستانک، اغلب به صورت موضوعی و به سفارش نهادهای خاص دولتی یا شبهدولتی نوشته میشود بیزارم. چرا که اینگونه آثار، بیشترشان نتیجه تفاهم نویسنده و خواننده و ناشر در امر تنبلی هستند و فاقد اعتبار ادبی و هنریاند.
اما سرنوشت به گونهای رقم خورده که عمده وقت و کار من به شعر میگذرد. داستان، فرصت و فراغت بیشتری میطلبد. که هیچوقت آنطور که دلم میخواسته نداشتهام و هر چه هم زمان جلوتر میرود احساس میکنم فرصتم تنگتر و تنگتر میشود.
احساس حی و زنده داشتن چه تاثیر خوبی در ارتباط با مردم در شما ایجاد کرده است؟
این از آن سؤالهاست که دوست ندارم به آن جواب بدهم. یک حس درونی است. در واقع شاید بهتر باشد این سؤال را از اطرافیانم و کسانی که با من ارتباط دارند بپرسید؛ نه از خود من.
سطح شعر و داستان کودک و نوجوان را در جامعه ما چطور میبینید؟
در سالهای بعد از انقلاب، هیچ بخش از ادبیات، به اندازه ادبیات کودک و نوجوان رشد نکرده است. بهطوری که تبدیل به یک گرایش علمی خاص شده و الان در دانشگاههای معتبر کشور از جمله دانشگاه شیراز و دانشگاه شهید بهشتی در دورههای ارشد و دکترا تدریس میشود.در سالهای بعد از انقلاب، هیچ بخش از ادبیات، به اندازه ادبیات کودک و نوجوان رشد نکرده است. بهطوری که تبدیل به یک گرایش علمی خاص شده و الان در دانشگاههای معتبر کشور از جمله دانشگاه شیراز و دانشگاه شهید بهشتی در دورههای ارشد و دکترا تدریس میشود. نویسندگان و شاعران کودک؛ روزبهروز به ذهن و زبان کودکان نزدیک و نزدیکتر شدهاند و امروز آثار خلاقی تولید میشود که قابل رقابت با بهترین آثار ادبیات جهانی کودک است.
اما متاسفانه آشنایی خانوادهها با مقوله ادبیات ناب کودک، بسیار اندک است. آشنایی دستگاههای فرهنگی کشور نیز همینطور. با کمال تاسف باید عرض کنم گاهی حتی ناشران خاص کودک نیز ناآگاهانه گام برمیدارند و گاه نیز عامدانه و بنا به مصلحتهایی غیرفرهنگی گامهایی برمیدارند که به زیان ادبیات ناب کودک ما تمام میشود.
وضعیت عرضه و تقاضا در ادبیات کودک چطور است؟
از آنجا که تناسبی بین عرضه و تقاضا در عرصه ادبیات کودک وجود ندارد، یعنی تقاضا بسیار بالاتر از میزان عرضه آثار خوب است، خواهناخواه در چنین شرایطی کالاهای بد نیز مشتریان بسیار خواهند داشت. این امر رقابت نابرابری را میان تولیدکنندگان آثار کودک به وجود میآورد. این رقابت ناعادلانه، گاهی ناشران فهیم را نیز به سمت اقدامهای غیرفرهنگی سوق میدهد.
نظرتان درباره مجموعهسازی و بستهبندیهای موضوعی و پکهای به اصطلاح خلاقانه که مدام در بازار توزیع میشود چیست؟
در سالهای اخیر، ما با روند روبهرشد شعارزدگی جدید روبهروییم که مصادیق آن را میتوان در مجموعهسازی، بستهبندی موضوعی، پکیجکردن محتواهای خلاق و افزایش ترجمههای ضعیف در موضوع مهارتهای زندگی دید. اینها واقعا عرصه را بر کارهای خلاق تنگ کردهانددر سالهای اخیر، ما با روند روبهرشد شعارزدگی جدید روبهروییم که مصادیق آن را میتوان در مجموعهسازی، بستهبندی موضوعی، پکیجکردن محتواهای خلاق و افزایش ترجمههای ضعیف در موضوع مهارتهای زندگی دید. اینها واقعا عرصه را بر کارهای خلاق تنگ کردهاند و فضا برای جولان شعاردهندگان و کپیگران و هوچیگران فراهم شده است. اینها مسیر سالم ادبیات کودک دهههای شصت و هفتاد را تا حد زیادی منحرف کردهاند و شاهکارهای ادبی در این میان گم شدهاند.خانوادهها نیز متاسفانه با اعتماد به دستگاههای فرهنگی، کودکانشان را به این سمتوسو میکشانند. غافل از این که اینگونه کارها، در ذات خود مستقیمگویی توهینآمیزی دارد که قطعا از چشم تیزبین کودکان باهوش روزگار ما دور نخواهد ماند و در درازمدت تاثیرات مخربی هم در ذوق و طبع نسل نوجوان و جوان خواهد داشت. همچنین با پایین آوردن سطح هنری ادبیات، به فرهنگ ما آسیب خواهد زد.
با پیشرفت تکنولوژی و آمدن وایبر و شبکههای مجازی در زندگی نوجوانان، آیا سطح شعر و داستان هم برای آنها عوض شده است؟
دیگر آنطور نیست که ما یک سمت میز بنشینیم و تولید کنیم و یکی هم آن سمت میز فقط مصرف کند. حالا همه در یک سطحیم. آنطور نیست که من یک شاعر باشم و چند نوجوان، مخاطب من. خیر. همه با هم شریکیم و مشارکت میکنیم. مطلب من را اگر بپسندند، لایک میزنند و اگر نپسندند، همان جا تکلیفش را مشخص میکنند.فضای مجازی، برخی مضامین و اصطلاحات را وارد ادبیات کودک کرده است. همچنین مهمترین تاثیر را در نشر آسان محتواهای ادبی داشته است. تنها زیانی که به ادبیات کودک زده نیز همین است. قبلا یک شعر، تا از حداقل استانداردهای لازم برخوردار نبود، امکان نشر پیدا نمیکرد. اما امروزه هر مطلب و شعر ضعیفی ممکن است دستبهدست بگردد و فراوانی کارهای ضعیف، مخاطب را دچار سیری کاذب بکند. فضای مجازی سطح ذوق ادبی جامعه را پایین آورده است. از دیگر سو، این شبکههای مجازی، ماهیت مخاطب آثار ادبی را تغییر دادهاند. پیش از این یک تولیدکننده و یک مصرفکننده داشتیم. اما امروزه خود بچهها بزرگترین تولیدکنندگان آثارند. هر روز در فیسبوک و وایبر و تلگرام و… با مطلب یا عکس جدیدی به روز میشوند. حجم تولیدات خود بچهها خیرهکننده است.
دیگر آنطور نیست که ما یک سمت میز بنشینیم و تولید کنیم و یکی هم آن سمت میز فقط مصرف کند. حالا همه در یک سطحیم. آنطور نیست که من یک شاعر باشم و چند نوجوان، مخاطب من. خیر. همه با هم شریکیم و مشارکت میکنیم. مطلب من را اگر بپسندند، لایک میزنند و اگر نپسندند، همان جا تکلیفش را مشخص میکنند. خواهناخواه ما تولیدکنندگان دیروز، اگر از برج عاجمان پایین نیاییم کلاهمان پس معرکه است.
ویک سؤال اساسی این است که چرا بچههای ما کتاب نمیخوانند؟
بچهها درگیر دو مقوله درس و فضای مجازی هستند. هر دو آنقدر مهم هستند که نمیشود از بچهها بخواهیم به نفع کتاب از آن دو چشم بپوشند. شاید بهتر این باشد که متولیان کتاب، قدری کوتاه بیایند و واقعیت را بپذیرند و قبول کنند که کتاب، بسیاری از کارکردهایش را از دست داده است.
آیا راهکاری وجود دارد؟
بچهها درگیر دو مقوله درس و فضای مجازی هستند. هر دو آنقدر مهم هستند که نمیشود از بچهها بخواهیم به نفع کتاب از آن دو چشم بپوشند. شاید بهتر این باشد که متولیان کتاب، قدری کوتاه بیایند و واقعیت را بپذیرند و قبول کنند که کتاب، بسیاری از کارکردهایش را از دست داده است.واقعیت این است که درس، زندگی بچههای ما را فلج کرده است. روزگاری درسخواندن، آسیبی برای زندگی عادی نبود. بچهها یک شیفت درس میخواندند و یک عالمه وقت فراغت داشتند و تمام تابستان را به بازی یا کار میگذراندند. بعد از دیپلم هم یا به دانشگاه میرفتند یا به سربازی و اگر دختر بودند ازدواج میکردند و پرونده درس بسته میشد. کمکم وضع به جایی رسید که همه باید حداقل به سطح لیسانس میرسیدند و بعد به سراغ زندگی میرفتند. اکنون اوضاع به گونهای شده که انگاری همه باید دکترا بگیرند، بعد سراغ کار و زندگی بروند. این واقعا پدیده عجیب و قابل مطالعهای است. اما در خصوص فضای مجازی، حق با نوجوانان است. این همه امکان ارتباط و اشتراک مطلب و ابراز وجود که نیاز نوجوانان است در فضای مجازی به راحتی فراهم است. ما نمیتوانیم این را از بچهها بگیریم و دوباره به دوران ارتباطهای یکسویه برگردیم. کارکردهای کتاب خیلی کم شده است و فرصت بچهها هم برای پرداختن به چیزی که اهمیت و اولویت خود را از دست داده کم شده است. گرایش به کتاب در یک روند طبیعی دارد کم میشود. این روند کاملا طبیعی و متناسب با اقتضائات زندگی بشری است. من با هیچ چیزی که طبیعی باشد مخالف نیستم و بنابراین راهکاری هم برای تغییر آن ارائه نمیدهم.
چرا در کودکی، خیلیها دنبال شعر و نوشتن هستند. اما در بزرگی آن را رها میکنند؟
دلیلش این است که علاقه کافی را به شعر و ادبیات ندارند. صبور نیستند و خیلی زود میخواهند به نتیجه برسند. در حالی که هنر و ادبیات، راه میانبر ندارد. باید با صبر و حوصله و تمرین، سالهای دراز به کار ادامه داد. بعضی نیز دنبال هدفهای دیگری مثل شهرت و…اینها بودهاند. بعد به این نتیجه رسیدهاند که از راههای سادهتری میتوان به این اهداف رسید. یعنی هدفشان خود ادبیات نبوده است.
آینده ایران را در کتاب و کتابخوانی چطور میبینید. معضل تکنولوژی آیا نسل ما را خواهد سوزاند؟
با این تعبیر که تکنولوژی نسل ما را خواهد سوزاند موافق نیستم. به فرض که تکنولوژی باعث شود که کتاب، به طور کامل حذف بشود. معنای این اتفاق سوختن نسل ما نیست. تکنولوژی همیشه چیزهای بهتری به ما عرضه میکند و مطمئن باشید اگر روزی موفق به حذف کتاب بشود، جانشینی بهتر برای آن آورده است. من اصلا نگران نیستم.به بخشی از این سؤال قبلا پاسخ دادم. با این تعبیر که تکنولوژی نسل ما را خواهد سوزاند موافق نیستم. به فرض که تکنولوژی باعث شود که کتاب، به طور کامل حذف بشود. معنای این اتفاق سوختن نسل ما نیست. تکنولوژی همیشه چیزهای بهتری به ما عرضه میکند و مطمئن باشید اگر روزی موفق به حذف کتاب بشود، جانشینی بهتر برای آن آورده است. من اصلا نگران نیستم. گفتم که این یک روند طبیعی است.
آیا کسی هست که دوست داشته باشید پا در جایش بذارید؟
میرزاده یک ذره کوچک از ذرات عالم است و مثل تمام ذرات عالم، ابتدا و انتهایش خداست.
در سالهای کودکی و نوجوانی، افراد زیادی بودند که در ذهنم الگو بودند. بیشتر از همین قشر نویسندگان و هنرمندان و دانشمندان. اما در حال حاضر تنها کسی که از صمیم دل آرزو دارم بتوانم پا در جای پایش بگذرم، امام علی(ع) است و هر دنبالهروی دیگری را گمراهی میدانم. اینکه چه مقامهایی کسب کنم، چند تا جایزه دیگر بگیرم، چند تا کتاب دیگر چاپ کنم یا به چه مراتب دنیوی دست پیدا کنم، واقعا برایم دیگر اهمیت زیادی ندارد. مهم این است که به اندازه خودم بتوانم کارم را خوب و درست انجام بدهم.
آخرین شعری که گفتید را برایمان بگویید؟
آخرین شعری که گفتهام را دقیقا یادم نیست. ولی احتمال میدهم یک شعر بزرگسال باشد. بنابراین زیاد مناسب این گفتگو نیست. به جایش یکی دیگر از شعرهایم را تقدیم میکنم.
اتّفاق
مرغِ دریایی به نرمی/ بال می زد روی دریا
قلب من را داشت میبرد/ با خودش آن سوی دریا
عصر بود و داشت خورشید/ خیس میشد در دل ِ آب
قلب من در آبها بود/ مثل یک ماهی ِ بیتاب
ناگهان از اتّفاقی/ قلبِ دریا با خبر شد
لحظهای احساس کردم/ موجهایش نرمتر شد
مثل من گوش ایستادند/ گوشماهیهای ساحل
یک پری در عمقِ دریا/ گریه میکرد از ته دل…
حمیده وحیدی
عکس: شهرآرا
•••
نقد کتاب
کتابهای میرزاده را نویسنده ها و نشریات کودک و نوجوان از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار داده اند که در زیر نمونه هایی از آن را می خوانید:
آخرین شب پلنگ
کیهان بچهها. شماره ٢١۵۶. محمدحسن حسینی:
آخرین شب پلنگ، شعر خوبی است برای آن که:
١. زبان شعر، بسیار حماسی و قوی است. این زبان، حاصل ِ جمعشدن کلمهها و ترکیبهای جاندار و موثر است که شاعر با استفاده از آنها توانسته در شعر خود ، نوعی حرکت به وجود بیاورد.
آوردن ترکیباتی مثل «نر پلنگ ِ جوان ِ آهوگیر» به خوبی قدرت شاعر را در ترکیبسازی، آن هم از نوع حماسی نشان میدهد.
٢. موضوع شعر یک قصه حماسی و زیباست و شاعر در این شعر به خوبی توانسته از عهده بیان احساسات شخصیتها (پلنگ و چوپان) برآید. شاعر آنچنان حالتهای درونی را توصیف میکند که گاه در نثر یک داستان هم با این که تنگناهای قافیه و وزن وجود ندارد نمیتوان چنین توصیفاتی ارائه داد.
«آخرین شب پلنگ» شعر زیبا و قابل اعتنایی است؛ به خصوص که شعرهایی با چنین مضمونهای حماسی در میان نوجوانان طرفداران زیادی دارد.
کبوترها و آهوها
سلام بچه ها. شماره ١۶۶. محمود پوروهاب:
میرزاده در این کتاب نشان میدهد که شاعری هوشیار و با استعداد است و با تجربهای نه چندان طولانی به آنچه میخواسته رسیده است.
زیرا این کتاب از برجستگیهای خاصی برخوردار است. رعایت ایجاز، زاویه دید، رسیدن به یک زبان مشخص و شایسته و فرم دلخواه از مشخصههای بارز این کتاب است.
اگرچه شعرش از عناصر خیالانگیز چندان برخوردار نیست. اما حس، عاطفه، انسجام زبان و نوع بیان عاشقانه به کلام او لطف و شیرینی خاصی داده است. شعرها از یکدستی خوبی
برخوردارند…
نمیتوان کلاغ ماند
کتاب ماه کودک و نوجوان. شماره ۶١. اکرم کشایی:
کتاب «نمیتوان کلاغ ماند» به جهت نوآوری در موضوع، و نیز نگاهی متفاوت به موضوعهای تکراری، کتابی متفاوت و شاخص است. همچنین مشخص بودن دقیق مخاطب در کتاب و دقت شاعر در همه شعرها به این موضوع مهم، ستودنی است…
عکسهایی که چشمهای شاعر از طبیعت میگیرد، عکسهای متفاوتی هستند. او واقعیت را در استحالهای هنری غوطهور میسازد و هنرمندانه از دل ِ طبیعت تصاویری نو خلق میکند…
کتاب «نمیتوان کلاغ ماند»، از جمله آثاری است که میتواند ما را به آینده شعر نوجوان امیدوار کند و چشماندازهای تازهای را به روی مخاطب بگشاید.
شاخصه مهم تخیل و ویژگی نگاه متفاوت در مجموعه شعر «نمیتوان کلاغ ماند» سروده سیداحمد میرزاده که در سال گذشته تقدیر شده بخش شعر کودک و نوجوان کتاب سال بوده است، بار دیگر این جمله اسکار وایلد را به خاطر میآورد که میگوید: «هیچ هنرمندی چیزها را چنان که واقعا هستند نمیبیند.
اگر چنین بود دیگر هنرمند نبود.» شاعر نیز همچون هنرمندی است که نمیتواند فقط از آنچه که همه میبینند سخن بگوید. بلکه گفتن از آنچه که دیده نمیشود در قالب تشبیهها، استعارهها و کنایههاست که پنجره ای جدید در برابر چشمان مخاطب میگشاید.
سالهاست که شعر کودک و نوجوان، در حیطهای محدود و راکد شناور است و به ندرت مجموعه شعری راه به بیرون از تکرار مجموعهها میبرد. کتاب «نمیتوان کلاغ ماند» به جهت نوآوری در موضوع، و نیز نگاهی متفاوت به موضوعات تکراری، کتابی متفاوت و شاخص است.
همچنین مشخصبودن دقیق مخاطب در کتاب و دقت شاعر در همه شعرها به این موضوع مهم، ستودنی است …
عکسهایی که چشمهای شاعر از طبیعت میگیرد، عکسهای متفاوتی هستند. او واقعیت را در استحالهای هنری غوطهور میسازد و هنرمندانه از دل ِ طبیعت تصاویری نو خلق میکند…
اندیشه مذهبی در شعر «بوی مرکب» به محور معنایی شعر غنایی خاص بخشیده است. اما این اندیشه بر خلاف بسیاری از اشعار مذهبی نه تنها جنبه شعار گونهای به خود نگرفته است، بلکه ارائه مطلب به گونهای نو و هنرمندانه است…. اینگونه از اشعار مذهبی به خوبی در ذهن مخاطب به جا میماند. کتاب «نمیتوان کلاغ ماند»، از جمله آثاری است که میتواند ما را به آینده شعر نوجوان امیدوار کند و چشماندازهای تازهای را به روی مخاطب بگشاید.
•••