دسته بندی مطالب

اشک و لبخندهای یک نویسنده/ ناوسروان نیروی دریایی در تحریریه کیهان!/فرشته نجات زنوزی‌جلالی که بود؟

۱۴ آذر ۱۳۹۵ اطلاعیه ها

زنوزیاو در این دیدار هم خندید هم گریه کرد. خوشحال از دیدار دوستان نویسنده و ناراحت و گاهی گریان از نبود همسرش که فکر می‌کنم هرگاه یاد او می‌کند خاطرات خوش با هم بودنشان در ذهنش رژه می‌رود.
خبرگزاری فارس – گروه کتاب و ادبیات: «یک حسی به من می‌گفت که چاپ رمانم را نمی‌بینم»، «کوچکی خود در برابر طبیعت را به چشم دیدم»، «با لباس نیروی دریایی به حوزه هنری و تحریریه کیهان می‌رفتم»، «پیش از انقلاب می‌خواستم یک نویسنده را ببینم ولی تحویل‌مان نمی‌گرفتند» و … بخشی از سخنان فیروز زنوزی جلالی است که روز گذشته در دیدار با او مطرح شد.
روز گذشته با خبر شدم که قرار است عصر با جمعی از نویسندگان به دیدار برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد برویم. او که با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند و چندی پیش نیز در سوگ همسر نشست و بهترین همراهش را از دست داد.
وقتی پا به منزلش گذاشتیم با عکس بزرگی از همسرش روبرو شدیم که پس از عرض تسلیت و جاگیر شدن روی صندلی‌ها او از همسرش برای همه صحبت کرد. از اتفاقاتی که منجر به از دست دادن او شده بود. اینکه شب عاشورا زمانی که تلویزیون بازی فوتبال ایران و کره را پخش می‌کرده که همسرش می‌خوابد و بعد از اتمام بازی بیدار می‌شود و از نتیجه بازی سوال می‌کند. پس از آن احساس دردی در سینه می‌کند( زنوزی طوری دست روی سینه می‌گذارد که انگار سینه خودش درد گرفت) و این می‌شود سرآغاز اتفاقی که سبب می‌شود در مدت کوتاهی همسرش را از دست بدهد.
او در تمام طول مدتی که برایمان صحبت می‌کرد هرگاه سخن به همسرش می‌رسید بغض می‌کرد. بغضی که نشان از دریغی بزرگ داشت که پس از همسرش با او همراه شده بود.
او از روزهای آخری که همسرش در دنیا بوده اینطور یاد کرد: «دیدم زیبا شده … نگو زیبا شده بود که بمیرد.» این عبارت را در رمان «برج ۱۱۰» نیز آورده بود که «هرکه زیبا شود می‌میرد.»
در بخش دیگر با توجه به آخرین رمانش گفت: «از مدت‌ها قبل مترصد بودم درباره حضرت امیر(ع) بنویسم. خواستم خلاف آمد ادبیات دینی بنویسم. زیرا الان باب شده برخی به اسم کار دینی سینه‌زنی ادبی می‌کنند، برخی سینه‌زنی می‌کنند و به طور کلی رمان‌های دینی چیز اضافه‌ای به تو نمی‌دهد.» رمان «برج ۱۱۰» را انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرده و در همین نشست نیز مطرح شد که ظاهرا به چاپ دوم رسیده است.
او در ادامه صحبت‌هایش به کتاب اشاره کرد و گفت: «در طول اثر نامی از حضرت علی(ع) نمی‌بینید و خواننده در پایان رمان امیرالمومنین(ع) را احساس می‌کند. نوشتن این رمان برای من چهار سال طول کشیده است.»
البته او به خاطر بیماری که با آن دست و پنجه نرم می‌کرده امیدی به انتشار آخرین اثرش نداشته و فکر می‌کرده عمرش کفاف نمی‌دهد که انتشار «برج ۱۱۰» را ببیند. او به تجربیات دریانوردی خود نیز اشاره کرد که از آنها نیز در نگارش این رمان استفاده کرده و معتقد بود هر نویسنده‌ای تجربیاتی دارد که اختصاصی خودش است و هیچکس در آنها شریک نیست و باید از آنها برای بسط داستانش استفاده کند.
زنوزی جلالی به خاطره‌ای از یکی از سفرهایش و درسی که در آن سفر گرفته اشاره کرد و گفت: «در دوره خدمت در نیروی دریایی به جبل‌الطارق سفر کردم. آنجا پس از اینکه در موقعیت خاصی بالای ستون‌های هرکولس قرار گرفتم به این نتیجه رسیدم که چیزی در طبیعت نیستم، زیرا کوچکی خود در برابر عظمت طبیعت را به چشم دیدم.»
«ما در برابر عظمت خداوند چیزی نیستیم و باید فروتنی کرد و این فروتنی بالاترین چیزی است که هر اسنان می‌تواند داشته باشد.»
*ناوسروان نیروی دریایی در تحریریه کیهان!
این نویسنده با اشاره به سابقه دوستی‌اش با کامران شرفشاهی گفت: «من به خاطر بُعد مسافت با لباس نیروی دریایی به تحریریه کیهان و حتی حوزه هنری می‌رفتم و آنهایی که من را نمی‌شناختند با تعجب به من نگاه می‌کردند.»
او در ادامه این دیدار گفت: «کار جدیدی ندارم و اگر کاری بکنم مشغول همان کارهایی هستم که نصفه مانده است. برای مثال یک رمان چهار جلدی دارم که هنوز تمام نشده که از میدان شهدا تا مرصاد را روایت کرده‌ام. در واقع این برهه زیر ساخت این رمان است. در مورد این سال‌ها کتاب زیاد نوشته شده ولی تمام آن در یک کتاب وجود ندارد.»
«اگر حسی بجوشد یک نفس می‌نشینم و نمی‌توانم از نوشتن جدا شوم و این یک نفس یعنی شب و روز ندارم.» او در باره نحوه نوشتنش صحبت کرد.
یوسف قوجق با ذکر خاطره‌ای از سفر زنوزی جلالی به ترکمنستان گفت: «امروز در قیاس با حدود ۱۰ سال پیش که به آنجا آمدید، تغییری نکردید که فکر می کنم ناشی از روحیه خوب شما باشد.»
زنوزی جلالی به روزهای بستری شدن در بخش سرطانی‌های بیمارستان مسیح دانشوری نیز اشاره کرد و گفت: «واقعا با هیچ زبانی نمی‌توانم بگویم که چه حسی داشتم. پیر و جوان، زن و مرد، کودک و بزرگ همه می‌آمدند و من می‌دیدم که چه زجری می‌کشند و باید یک مرتبه این بخش سرطان را در داستانی روایت کنم.»
*فرشته نجات زنوزی جلالی که بود؟
لحظات نمی‌گذشت و آنجا بود که فهمیدم این ساعت چقدر سنگین است. در بخش زمان نمی‌گذرد و شب تا صبح می‌گفتم خداوندا کی صبح می‌شود و فرشته نجات من زنی بود که صبحانه می‌آورد. وقتی او با چرخش در بخش حرکت می‌کرد و صدای «جیر جیر» چرخش می‌پیچید خوشحال می‌شدم که دیگر صبح شده است. آن لحظات اگر جهان را به من می‌دادند با این لحظه عوض نمی‌کردم و ممکن است برخی بگویند که این آدم چقدر حقیر است ولی واقعا حسی داشت که قابل توصیف نیست. به نظرم آن بخش نگاه آدم را به دنیا عوض می‌کند.
او که پیوسته سخن می‌گفت و لابلای سخنانش حاضران را دعوت می‌کرد که از خود پذیرایی کنند با اشاره به روحیات شخصی خود گفت: «قبل از پیروزی انقلاب دلم می‌خواست با یک نویسنده دیدار کنم ولی تحویل نمی‌گرفتند یا کسی نمی‌گفت چطور باید نوشت. از این رو سعی کردم خودم اینطور نباشم.»
او در این دیدار هم خندید و هم گریه کرد. خوشحال از دیدار دوستان نویسنده و ناراحت و گاهی گریان از نبود همسرش که فکر می‌کنم هرگاه یاد او می‌کند خاطرات خوش با هم بودنشان در ذهنش رژه می‌رود و دیگر نمی‌تواند به چشمانش دستور بدهد. ناوسروان نیروی دریایی، اینجا دیگر نمی‌توانست به چشمانش فرمان بدهد و در برابر آنها تسلیم می‌شد.
چند جلد کتاب «برج ۱۱۰» که دست برخی بود و من نیز یکی داشتم را در پایان این دیدار به او دادم تا برایم امضا کند. او با محبت نام من را پرسید و برایم به یادگار خطی نوشت. این خط ماند برای من از دیداری که از نویسنده برگزیده ادبیات داستانی داشتم و عکس یادگاری پایان‌خبش این دیدار کوتاه اما پرمغز با نویسنده هم‌روزگار ما بود.

معرفی کتاب “دفاع بدون شلیک”

۱۹ دی ۱۴۰۱
  معرفی: دفاع بدون شلیک نویسنده: حسین علی ساسانی انتشارات: انجمن قلم ایرانیان امروز سال انتشار: ۱۴۰۱ تعداد صفحات: ۱۳۲ صفحه کتاب دفاع بدون...

معرفی کتاب تب خشکسالی به قلم علی الله سلیمی

۱۵ دی ۱۴۰۱
  «تب خشک‌سالی» به کتابفروشی‌ها رسید علی الله سلیمی در کتاب جدید خود داستانی با موضوع تغییرات اقلیمی و رابطه انسان و طبیعت را...

فراخوان بیست و یکمین دورۀ جشنواره قلم زرین

۱۴ دی ۱۴۰۱
  به نام خداوندگار کتاب و قلم     فراخوان بیست و یکمین دوره جشنواره قلم زرین   انجمن قلم ایران، با استعانت از...

دبیر جشنواره “قلم زرین” معرفی شد

۱۰ دی ۱۴۰۱
      با تصویب هیات مدیره انجمن قلم ایران ، «حمید هنرجو» دبیر بیست و یکمین دوره جشنواره قلم زرین شد. سید احمد...

محسن پرویز دبیرشورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران شد

۲۷ آذر ۱۴۰۱
    طی حکمی از سوی محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محسن پرویز به عنوان «نماینده تام‌الاختیار وزیر و دبیر شورای ارزشیابی...

نخستین دوره جایزه ادبی “ساهر”

۱۹ آذر ۱۴۰۱
  🔸 انجمن ادبی ساهر در راستای ارتقای داستان نویسی در عرصه ی امنیت ملی نخستین دوره جایزه ادبی “ساهر” را در دو بخش...

نویسنده‌ای که ارزش وطن را می‌دانست/ یادی از «جلال آل‌احمد» به بهانه سالروز تولدش

۱۲ آذر ۱۴۰۱
پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱  نویسنده‌ای که ارزش وطن را می‌دانست/ یادی از «جلال آل‌احمد» به بهانه سالروز تولدش فردا سالروز تولد جلال آل‌احمد است،...

آرمان «وطن فارسی» در «دهکده جهانی»/ شکل‌گیری تمدن فارسی برای بعضی‌ها زنگ خطر است

۹ آذر ۱۴۰۱
آرمان «وطن فارسی» در «دهکده جهانی»/ شکل‌گیری تمدن فارسی برای بعضی‌ها زنگ خطر است آرمان «وطن فارسی» در «دهکده جهانی»/ شکل‌گیری تمدن فارسی برای...